_

 

 تاريخ:31/03/1391

چاپ صفحه   ذخيره صفحه

گزارشي از شانزدهمين همايش بزرگداشت حکيم صدرالمتألهين شيرازي (ملاصدرا)

 

                                 انسان و جهان در مکتب حکمت متعاليه

 

 

همايش ملي «انسان و جهان در مکتب حکمت متعاليه» بنا بررسم هر ساله و همچون گذشته در روز ملاصدرا، دوشنبه يکم خرداد ماه سال 91 در سالن همايش هاي بين المللي نيايش برگزار گرديد.

  __________________________________________________________________________

 
 

 

همايش «انسان و جهان در مکتب حکمت متعاليه» در راستاي گستراندن حکمت نظري و عملي ملاصدرا و جهان­شناسي و انسان­شناسي صدرايي و شناساندن آن به جامعه ايراني-اسلامي که بنياد حکمت اسلامي صدرا در سال­هاي اخير کمر همت به ترويج و تحقيق آن بسته است و بمنظور نهادينه شدن حکمت در زندگي فردي و اجتماعي و نيز از منظر کيهاني در ساعت 8 صبح روز دوشنبه در سالن نيايش با تلاوت آياتي چند از کلام الله مجيد و سخنراني آيت الله سيد محمد خامنه­اي کار خود را آغاز کرد. همايش امسال با استقبال گسترده دانشجويان و استادان و محققان حوزه فلسفه و به­ويژه علاقه­مندان به فلسفه ملاصدرا و حکمت ايراني و اسلامي روبه­رو شد. محورهاي عمده همايش انسان و جهان عبارت بودند از: 1. انسان­شناسي (جايگاه انسان در نظام هم­بسته عالم، کرامت و حقوق انسان در مقام خليفه الهي، حقيقت و نقش انسان کامل، مطالعات تطبيقي در انسان­شناسي حکمت متعاليه و نقد ديگر مکاتب)2. جهان­شناسي (جهان­شناسي حکمت متعاليه، جايگاه ماده در حکمت متعاليه، جايگاه ماده در حکمت متعاليه و فلسفه تکنولوژي، مباني و مبادي علوم تجربي در حکمت متعاليه)، 3. جايگاه و نقش فلسفه و حکمت در ترسيم نظام همبسته عالم و ديگر موضوع­هاي مربوط.

شانزدهمين همايش بزرگداشت حکيم ملاصدرا در چهار نشست و در مجموع 21 سخنراني برگزار گرديد. در نشست نخست اولين سخنران آيت الله سيد محمد خامنه­اي رئيس بنياد حکمت اسلامي صدرا و رئيس انجمن علمي تاريخ فلسفه بودند که درباره­ «چشم انداز رابطه­ي متقابل جهان و انسان» به سخنراني پرداختند. سخنرانان بعدي بترتيب دکتر رضا داوري اردکاني، رئيس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي و دکتر سيد مطصطفي محقق داماد، استاد حقوق دانشگاه شهيد بهشتي بودند. موضوع سخنراني دکتر داوري «انسان در تاريخ فلسفه» و موضوع سخنراني دکتر محقق داماد «تجلي کلام الهي در طبيعت از نظر ملاصدرا» بود.

در نشست دوم دکتر حميدرضا آيت­اللهي، رئيس پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تحت عنوان «کرامت و حقوق انسان؛ مقايسه­يي بين حکمت متعاليه و نگرشهاي اومانيستي»، دکتر قاسم پورحسن، استاديار فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي، تحت عنوان «نسبت انسان با ساحت هستي در تفکر ملاصدرا و هايدگر»، دکتر حسن بلخاري، دانشيار گروه مطالعات عالي هنر دانشگاه تهران، تحت عنوان «معماري مقدس، تجسم اصل تناظر ميان عالم و آدم»، دکتر رضا سليمان حشمت، استاديار فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي، تحت عنوان «حقيقت انساني، وجود جامع و برزخي»، دکتر عين الله خادمي، دانشيار فلسفه دانشگاه شهيد رجايي، تحت عنوان «خلافت الهي انسان در انديشه ملاصدرا» به سخنراني پرداختند.

در نشست سوم نيز، بترتيب، دکتر مرتضي شجاري، دانشيار فلسفه دانشگاه تبريز، دکتر مصطفي شهر آييني، استاديار فلسفه دانشگاه تبريز، دکتر رضا ماحوزي، استاديار پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، دکتر رسول برجيسيان، استاديار دانشگاه فرهنگيان، پرديس اصفهان شهيد باهنر، دکتر محسن پيشواييان، استاديار دانشگاه کردستان، دکتر حميدرضا رضانيا، استاديار فلسفه جامعة المصطفي، ججت الاسلام مهدي حجت پناه، دانش­ آموخته خارج حوزه علميه، نطق خود را ايراد کردند.

در آخرين نشست همايش، نشست چهارم، دکتر کريم مجتهدي، استاد فلسفه پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تحت عنوان «انسان و جهان»، دکتر مقصود محمدي، دانشيار دانشگاه آزاد اسلامي، واحد کرج، تحت عنوان «عشق درونمايه نظام هستي در حکمت متعاليه»، دکتر غلامرضا فدايي، استاد دانشگاه تهران، تحت عنوان «جهان و انسان يا هستي­شناسي، روان­شناسي، معرفت شناسي و نقش طبقه­بندي در آنها»، دکتر حسين کلباسي اشتري، استاد فلسفه دانشگاه علامه­طباطبايي، تحت عنوان «فرهنگ، حاصل نسبت انسان و جهان»، دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني، استاد فلسفه دانشگاه تهران، تحت عنوان حرکت جوهري، «زيرساخت يکپارچگي هستي» به سخنراني پرداختند.   

همايش ملي «انسان و جهان در مکتب حکمت متعاليه» در ساعت 19 به کار خود پايان داد. چکيده­اي از سخنراي آيت الله سيد محمد خامنه­اي تحت عنوان «چشم­انداز رابطه­ متقابل انسان و جهان» و سپس برگزيده­اي از سخنرانيهاي همايش ملاصدرا در زير  مي­آيد.

 

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمدلالله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطيبين الطاهرين. به بزرگان و استادان محترم و فضلا و حکمت­جويان که به­دنبال نشر حکمت در جامعه هستند خير مقدم ميگويم. امروز اگرچه به نام ملاصدراست و روز ملاصدرا ناميده شده، روز فلسفه و روز حکمت است. اما براي حکمت يک روز کافي نيست. ما بايد همه­ حياتمان با حکمت باشد. موضوع اين همايش، پيوستگي يا تعامل يا رابطه متقابل انسان و جهان است.

اين موضوع يک موضوع مهم فلسفي است و به اعتباري مهمترين مسئله بشري است که همه چيز را در خود دارد. کسي که در الهيات پژوهش مي­کند، با رابطه­ي خلق و خالق سر و کار دارد يا حتی کسي که خودشناسي مي­کند. همچنين کسي که بخواهد نحوه زندگي فردي-اجتماعي و بين­المللي را جستجو کند با اين مسئله (انسان و جهان) دست به گريبان است.

رابطه­ ميان انسان و جهان با تمام مسائل بالا پيوند دارد. بشر اگر او را به صفت ممتاز انسانيت بشناسيم، موجودي است يا تنها موجودي است که با تمام ذرات عالم پيوند دايمي دارد. انسان مثال عالم است؛   نمونه­اي از جهان است. تمام اجزا و حرکات عالم بايکديگر در ارتباط­اند. انسجام کاملي ميان خواص، نسب و پديده­هاي اين عالم هست.

فيلسوفان قديم ميراث­دار يونان، معتقد بودند که مقدرات بشر در نقوش فلکي ثبت شده و اينهاست که زندگي انسان را راه ميبرد. در مقام بالاتر و نگاه عرفاني انسان يک نسخه­ي منحصر به­فرد از موجودات است و از کل موجودات عالم در انسان اثري هست.

عرفا ميگفتند انسان هستي فراگير يا کون جامع است. يا بتعبيري انسان يک جهان کوچک است. بنابراين رابطه انسان و جهان رابطه پيچيده­اي است. در نتيجه، اين سوال پيش مي­آيد اگر عالم در انسان موثر است و رگ و ريشه عالم در انسان هست آيا انسان در عالم تأثير مي­گذارد يا نه. آثار ظاهري اين تأثير عبارتند از صنعت و تکنولوژي در جهان معاصر. در قديم نيز کار برروي زمين يکي از آثار بشر برروي طبيعت بود. بتدريج آدميان شکل عالم را تغيير دادند. تاآنکه از نحوه­هاي ساده زندگي به نحوه پيچيده کنوني رسيديم. ولي اين پيشرفت­ها هرچند بزرگند، در شأن حکيم نيست که آنها را به حساب بياورد.

تکنولوژي هرجا با قوانين طبيعت همراه بوده مايه رفاه بوده و هرجا با مقررات همراه نبوده باعث رنج بشر شده است.

بشر از ديدگاه فلسفي ميتواند بر پديده­هاي عالم اثرگذار باشد. ما در قرآن مشاهده ميکنيم که انسان صريحاً ميتواند خليفة الله باشد. انسان در ذات و کمون خود نيرويي دارد که بر همه­ عالم در هر حدي تصرف کند. برخي از اين موارد در معجزات، کرامات و پاره­اي انسان­هاي ديگر ديده ميشود.

هدف عمده ما در اين همايش اين است که چشم­انداز و نمايي کلي از موضوع ارائه دهيم که فضلا و علما دنبال آن را بگيرند.

ملاصدرا ميگويد «الإنسان الکامل کتاب جامع لهذه الکتب» اين عالم نه يک کتاب که چندين کتاب است. ما کتاب مکنون داريم. صحف مکرمه همان کتابهاي انبياست. در تعبير ديگر، کتاب، مقدراتي است که خدا ازپيش تمشيت کرده، ديگر کتاب همان جهان است که کتاب تکوين است. به­عبارت امروزي يک سي­دي يا لوح فشرده­اي از اين جهان است. قرآن کتاب جامعي است که همه کتابها را در خود نهفته دارد. انسان نسخه­اي از مجموعه اينهاست.

پس انسان همان جهان است. بتعبير ملاصدرا، انسان من حيث روحه کتاب عقلي، و من حيث نفسه کتاب محفوظ و من حيث حيوانيته کتاب المحو و الإثبات است.

انسان پس از همه آفرينشها آفريده شد. انسان را وقتي آفريدند که جهان آفريده شد. انسان موجودي است کريم که حقايق عالم در او جمع است. «و قد جمع منه حقايق العالم الأعلي و الأسفل و هو الذي أضاف إلي جميع حقايق العالم» خداوند شؤون و مظاهر مختلف دارد در انسان حقايقي از عالم هست و حقايقي از حق تعالي.

البته، انسان خليفة الله استعدادي است. يک خلافت کبري دارد که ماوراي عالم را فرا ميگيرد و يک خلافت صغري که محدود به اين عالم است. مأموريت ما غير از زندگي سعادتمندانه و آبادگري است. عالم با تمام شؤونش ميتواند انسان را به مرتبه عالي برساند. عالم مادر بشر است. ولي کار بشر بدانجا مي­انجامد که عالم را در خود جا دهد. براي نمونه، زندگي جنيني گونه­اي زندگي است ولي پس از آنکه آدمي متولد شد، کمال مييابد.

کمال چيست؟ کمال يکي از اقسام تعامل با عالم است. انسان شروع ميکند از اين عالم چيزي ياد بگيرد. اين امر را در فلسفه ساده مي انگاريم از آن ميگذريم. فلسفه حکمت نظري است يعني جهانشناسي است يعني به صورتي است که انسان به عالم عقلي تبديل شود. حکمت عملي به ما ياد ميدهد که چگونه زندگي کنيم. کمال انطباق قواعد انسان با قواعد طبيعت است. طبيعت چيزهايي دارد که بايد بياموزيم. در حکمت عملي راه ما با دين يکي ميشود و بدين راه هماهنگي با طبيعت حاصل ميشود. جهانشناس ميگويد انطباق صحيح با قوانين طبيعت ما را به کمال ميرساند. اگر اين تکامل بتواند انسان را از حيوانيت کاملاً خارج کند آدمي به نهايت کمال رسيده است. به عبارت ديگر انسان عالم کبير ميشود و عالم، عالم صغير.»

***

 انسان به­تعبير قرآني خليفه خدا برروي زمين و به­عبارت ديگر پاسدار هستي است

دکتر رضا داوري اردکاني

رئيس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي

رضا داوري اردکاني رئيس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي نيز در اين همايش به جايگاه انسان در فلسفه تاريخ اشاره کرد و اظهار داشت: همه ما آسان مي‌شنويم و مي‌فهميم که انسان «حيوان ناطق» است و برخي نيز ميدانيم که در اين زمينه ارسطو هيچ‌جا راجع به انسان بحث نکرده است.

وي بر همين اساس، انسان، مدينه و عالم را يکي دانست و گفت: انسان، مدينه و عالم هر سه کتابي هستند که با سه خط ريز، متوسط و درشت نوشته شده‌اند.

اين استاد دانشگاه با بيان اينکه يونانيان دو نحوه زندگي را داشتند که يکي در خانه و ديگري در مدينه بوده است، افزود: زندگي در خانه زندگي براي گذران معيشت بوده و ديگري زندگي در مدينه بوده است.

داوري اردکاني با تأکيد بر اينکه انسان جداي از مدينه به کمال خود نمي‌رسد، گفت: هر عالمي فکر، صورت و جهات خاص خود را دارد.

دکتر اردکاني ادامه داد: اينکه عقل کجاست؟ و کدام است؟ در دوران چندهزارساله تاريخ فلسفه همواره معني‌اش عوض شده است و همه مردم و فيلسوفان معني واحدي از آن ندارند.

داوري اردکاني به خليفة‌الله بودن انسان اشاره و اضافه کرد: در قرآن کريم نيز عظمت انسان پيداست.

رئيس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي به گفته «پروتاگوراس» فيلسوف قرن پنجم پيش از ميلاد مبني بر اينکه انسان مقياس همه چيز است، اشاره و تصريح کرد: انسان مقياس همه چيز است: مقياس آنچه هست که هست و مقياس آنچه نيست که نيست. و اين جمله در  2500 سال گذشته همواره مورد نظر و تفسير بوده است.

وي با تأکيد استقبال امانيستهاي دوره جديد از عبارت پروتاگوراس يادآور شد: يونانيان بسيار به بحث انسان پرداخته‌اند. اين که ارسطو ميگويد انسان حيوان سياسي و مدني بالطبع است براي ما فهم دشواري دارد؛ جامعه‌شناسان امروزي معتقدند انسان در جامعه انسان ميشود. درحالي که نظر ارسطو به سياسي بودن در طبع انسان است.

 

نويسنده کتاب «فلسفه در دادگاه ايدئولوژي» با بيان اينکه اومانيسم بعد از رنسانس به نهضتي گفته شد که بشر را به خود واگذاشته و صاحب‌اختيار جهان و مدير و مدبر آن ميداند، گفت: اومانيسم به اين معتقد شد که بشر با عقل و خرد متصرف در موجودات بوده و ميتواند عالم را اداره کند.

داوري اردکاني با تأکيد بر اينکه انسان پاسدار هستي و وجود است و بايد به مقام بزرگي که داشته باز گردد، خاطرنشان کرد: البته بشر هرگز اين توانايي علمي، سياسي و تکنيکي امروز را نداشته است؛ اگر انسان به جايگاه اصيل خود ـ که بايد آن را بشناسد ـ بازگردد، آنگاه زمان عدل خواهد بود.

***

مفسر واقعي قرآن کريم ملاصدرا است و هر کس تفسير ملاصدرا را ميخواند در نگاهش تفاسير ديگر معنا ندارد

دکتر مصطفي محقق داماد

استاد حقوق دانشگاه شهيد بهشتي

در ادامه همايش بزرگداشت حکيم ملاصدرا حجت‌الاسلام والمسلمين «سيد مصطفي محقق داماد» استاد حقوق دانشگاه شهيد بهشتي به تجلي کلام الهي در طبيعت از نظر ملاصدرا پرداخت و اظهار داشت: ملاصدرا در مسئله کلام دو بيان متفاوت دارد.

وي با بيان اينکه ملاصدرا در کتاب شواهد به کلام لفظي اشاره ميکند، گفت: ملاصدرا درباره اينکه آنچه خاستگاه کلام لفظي است علم نيست چراکه اگر علم بود انسان هرچه ميگفت بايد به آن اعتقاد داشت در اسفار پاسخ داده و ميگويد اين مسئله درست نيست چرا که تصور علم نبوده اما تصديق علم است. 

وي با تأکيد بر اينکه ملاصدرا در جايي ديگر در کتاب اسفار بحث کلام را به گونه‌اي ديگر بيان ميکند، اظهار داشت: ملاهادي سبزواري بهترين کسي است که مقدمه کتاب ملاصدرا را دسته‌بندي کرده است و در آن مقدمه چنين آمده است که فعل نسبت به فاعلش دوگونه دلالت دارد؛ يکي دلالت بر اصل وجود فاعل و ديگري دلالت بر صفات فاعل.

محقق داماد با بيان اينکه کلمات لفظي از برخورد نَفَس آدمي در 28 مقطع از مقاطع حروف حاصل ميشود، گفت: نفس روحاني در مراتب بيست‌وهشت‌گانه به وجود مي‌آيد.

استاد حقوق دانشگاه شهيد بهشتي با تأکيد بر اينکه ريشه حکمت اسلامي قرآن مجيد است، اظهار داشت: انصافاً مفسر واقعي قرآن کريم ملاصدرا است و هر کس تفسير ملاصدرا را ميخواند در نگاهش تفاسير ديگر معنا ندارد، از اين رو ملاصدرا مفاهيم مد نظر خود را از قرآن کريم گرفته است.

وي با بيان اينکه اين جهان حرکت دائم، يعني حرکت تکاملي و قوس صعودي دارد، تصريح کرد: اين جهان از ماده مجرد مي‌شود و به قول علامه طباطبايي رودخانه مجردسازي است.

محقق‌داماد با تأکيد بر اينکه بشر نقطه ختم و غايت جهان است خاطرنشان کرد: همه جهان از طريق انسان مجرد ميشود و نقطه ما به اتصال عالم طبيعت با عالم مجردات و الهي انسان است.

***

ملاصدرا معتقد است تنها با انسان و از منظر انسان مي‌توان از جهان سخن گفت و با انسان است که عالم، عالم مي شود.

دکتر قاسم پورحسن

استاديار دانشگاه علامه طباطبايي

قاسم پورحسن استاديار دانشگاه علامه طباطبايي، نيز در شانزدهمين همايش بزرگداشت حکيم صدرالمتألهين شيرازي (ملاصدرا) با عنوان انسان و جهان مقاله‌اي با عنوان نسبت انسان با ساحت هستي در تفکر ملاصدرا و هايدگر ارائه داد و اظهار داشت: ابن سينا با بررسي فلسفي انسان و انسان‌شناسي به موضوع انسان اهميت فلسفي بخشيد.

وي افزود: ملاصدرا در طرح مباحث انسان شناسي مي‌کوشد تا با واکاوي تفکر فلسفي در حوزه اسلام به خصوص ابن سينا و سهروردي و امتزاج آن با آموزه‌هاي وحياني و روايي، طرح بديعي از شناخت انسان ارائه دهد.

پورحسن با بيان اينکه طرح ملاصدرا بر نظريه پيوند انسان با ساحت هستي استوار است، چنين رويکردي در هايدگر نيز به چشم مي‌خورد، گفت: ملاصدرا معتقد است تنها با انسان و از منظر انسان مي‌توان از جهان سخن گفت و با انسان است که عالم، عالم مي شود.

وي ادامه داد: هايدگر با ايجاد نسبت دازاين يا انسان با وجود تأکيد دارد که تنها خصوصيت دازاين همان نسبت خاص او با وجود بوده و تنها دازاين است که مي‌تواند عالم را فهم کند.

وي با بيان اينکه در ملاصدرا و هايدگر پرسش از انسان و حقيقت انسان، به پرسش از نسبت با وجود بر مي‌گردد، تصريح کرد: انسان موجودي است که پرسشگر است و اساس پرسش او، پرسيدن از وجود است. هر دو اعتقاد دارند که انسان فروافتاده در اين عالم است و انسان موجودي است با امکانات بيشمار و نامتناهي.

پورحسن با طرح اين پرسش که حال چه زماني اين امکانات به طور کامل تعين مي‌يابد و شکوفا مي‌شود؟ بيان کرد: پاسخ هر دو فيلسوف اين است که با پرسش از هستي و در طلب وجود بودن، اين تعين رقم زده مي‌شود. انسان که در اين عالم متناهي و از بين رونده فروافتاده است، با اين وجود گشوده به وجود است. گشودگي به وجود سبب نزديکي به ساحت هستي و نفهميدن اضلاع هستي و چگونگي نسبت با آن مي‌شود. اين امر بنيادي ترين رويدادي است که در انسان تحقق مي‌يابد.

***

پايه و مايه جهان­بيني سنتي وحدتي است که در آن همه­ چيزها بايکديگر پيوند دارند

دکتر حسن بلخاري

دانشيار گروه مطالعات عالي هنر دانشگاه تهران

حسن بلخاري، دانشيار گروه مطالعات عالي هنر دانشگاه تهران نيز که در مورد «معماري مقدس، تجسم اصل تناظر ميان عالم و آدم: جهان و انسان» سخن ميگفت، اظهار داشت: بنياد ايده و عقيده انسان سنتي وحدت است و مبناي انديشه مدرن تجزيه و تحليل. در اين وحدت تمامي اجزاء و ابعاد عالم با هم و بويژه با انسان مرتبط هستند.

وي ادامه داد: به روايت افلاطون در تيمائوس عالم و انسان خويشِ يکديگرند. از جمله مصاديق اين وحدت بالاخص در تاريخ معماري سنتي نسبت به نظير ميان انسان، جهان و معبد به عنوان خداست.

بلخاري افزود: در جهان‌بيني سنت محوري که اصل تناظر يا همانندي عالم و آدم(جهان و انسان) بنيادي‌ترين مفهوم و مبناي آن به شمار مي‌رود، معماري مقدس(معبد يا خانه خدا) جلوه نمادين اين نسبت محسوب مي‌‌شود. مثال بارز اين معنا در حکمت هندو و بويژه در فلسفه ودانتا (که کتابي چون اوپانيشادها، مظهر آن است) يافت ميشود.

وي گفت: در حکمت «ودانتا» مناسک صوري و کاملا عملگراي قرباني به يک سير و سلوک معنوي و دروني تبديل ميشود. در اين تحويل بجاي قرباني (انسان يا حيوان) نفس سالک قرباني مي شود و به جاي برهمن، سالک، خود در مقام قربانگر يا قرباني کننده قرار مي گيرد.

 بلخاري ذکر کرد: همچنين به جاي معبد که محل انجام قرباني است، کالبد سالک جايگزين ميشود و بدين صورت نسبتي ميان انسان و معبد ايجاد ميشود و بنابر همين نسبت است که در معماري هندو و مسيحي کالبد انسان، ابعاد هندسي معبد را تعيين ميکند.

وي در پايان خاطرنشان کرد: از سوي ديگر در تعاليم سنتي، معبد يا مکان مقدس خود يک عالم صغير است و از منظر تمامي سنت‌گرايان نماد اتم عالم، چنين ديدگاهي از يک سو، تناظر ميان ابعاد هندسي کالبد انسان و معبد از سوي ديگر، معبد را به عنوان مظهر هندسي و کالبدي اصل تناظر ميان انسان و جهان قرار مي‌دهد.

  ***

در نگاه صدرايي هرگونه حقوق و کرامت انساني منشأ الهي دارد.

دکتر حميدرضا آيت اللهي

رئيس پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي

حميدرضا آيت‌اللهي، رئيس پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي که درباره «کرامت و حقوق انسان: مقايسه‌اي بين حکمت متعاليه و نگرش‌هاي اومانيستي» به سخنراني پرداخت و اظهار داشت: مقايسه حکمت متعاليه و نگرشهاي اومانيستي در قرون وسطي نشانگر اين است که انسان مکلف بود نه محق و بتدريج تکليف تبديل به حق شد.

وي به معناي حقوق در نگاه اومانيستي پرداخت و تصريح کرد: اومانيسم يعني مورد توجه بودن نوع انسان. 

رئيس پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي با تأکيد بر اينکه  معمولا مخالفت با "اوتانازي" (آسان­کشي)از ناحيه کرامت انساني صورت مي‌گيرد، يادآور شد: در نگاه اومانيستي به انسان اهميت داده مي شود، اما بايد ديد مبناي اهميت دادن به انسان چيست؟

آيت‌اللهي تأکيد کرد: در نظر صدرايي هرگونه حقوق و کرامت انساني منشأ الهي دارد.

وي ادامه داد: در ملاک کرامت انساني برخي مواقع اين تصور به وجود مي‌آيد انساني باکرامت است که در رفاه زندگي کند و در این نگاه، کرامت انساني با لذت طلبي مترادف ميشود.

***

عشق حقيقي عشق به خدا و عشق نفساني از نگاه ملاصدرا همان عشق عقلاني است

دکتر مقصود محمدي

دانشيار دانشگاه آزاد اسلامي

عشق درونمايه هستي در حكمت متعاليه

دكتر مقصود محمدي كه درباره نقش عشق در نظام هستي در حكمت متعاليه سخن ميگفت، ابتدا با اشاره به پيشينه مسئله در تاريخ فلسفه اظهار داشت: پرسش مطرح براي حكماي قديم مربوط بود به ساختار جهان. اينان به تجربه دربافته بودند كه همه چيز دائماً در تغيير و دگرگوني هستند. در شرايط مناسب رشد ميكنند و به كمال ميرسند ولي براي هميشه باقي نميمانند در عين حال حيات از نو بطور زايشي تجديد ميشود. در نهايت به اين نتيجه رسيدند كه اصل و مبدأ همه موجودات جهان مادي جوهر واحد است. اما پرسش اصلي كه آنان ناديده گرفتند اينست كه اگر مبدأ جهان مادي جوهر واحد بوده چرا اين جوهر به حالت اولي يعني بصورت توده بي‌جان باقي نماند؟ و محرك اوليه آن چه بود؟ چرا كه ماده بي‌جان و ساكن در تغيير نيازمند به محرك خارجي است

در ادامه ايشان افزود: اما صرف نظر از بطلان اين نظريه مادي‌گرايانه ما ميخواهيم ببينيم ملاصدرا كه طبق اصل حركت جوهري معتقد است همه موجودات مادي دائماً در حال تغيير و دگرگوني هستند آنرا چگونه تبيين ميكند.

ملاصدرا ميگويد: 1) خداوند براي هر موجودي كمالي مقرر كرده و در نهاد همه آنها عشق به كمال مطلق و شوق به رسيدن كمال نهايي قرار داده است و اين عشق و شوق آنها را به حركت و تكاپو واميدارد. 2) در اين تكاپو ميان همه موجودات يكنوع هماهنگي براي حفظ نظام كل هستي مشاهده ميشود پس همه آنها از يكنوع حيات و شعور برخوردارند و با يك شبكه رابط بهم مرتبطند 3) حافظ و درونمايه اين شبكه و ضامن بقاي نظام هستي عشق به كمال مطلق و شوق رسيدن به كمال نهايي است.

وي در ادامه به نظريه ملاصدرا دربارة عشق انساني پرداخت و افزود به نظر ملاصدرا عشق انساني به دو قسم حقيقي (يعني عشق به ذات به صفات و افعال خداوند) و عشق مجازي تقسيم ميشود. عشق مجازي خود بر دو قسم است 1) عشق حيواني كه انگيزه‌اش شهوت بهيمي و هوسراني که ممكن است به فسق و فجور بيانجامد و 2) عشق نفساني يعني عشق به زيبايي، خانواده، همنوع و بطور كلي هر چيزي كه زيباست اين عشق از نفس ناطقه سرچشمه ميگيرد و از نفوسي كه روح لطيف و قلب صاف و دل مهربان دارند سر ميزند. در خاتمه افزود: به نظر بنده عشق نفساني در واقع همان  عشق عقلاني است زيرا واژه نفس، حقيقت نفس ناطقه را بيان نميكند بلكه نفس ناطقه همان عقل است كه مراتبي را از عقل هيولاني تا عقل مستفاد طي ميكند و به تجرد كامل ميرسد.

***

انسان و جهان بمانند دو آيينه متقابل اند که دريکديگر انعکاس مييابند: حرکت جوهري امکان استکمال جهان را نشان مي دهد.

دکتر کريم مجتهدي

استاد پژوهشگاه علوم انساني

دکتر کريم مجتهدي، که با عنوان «انسان و جهان» در مورد انسان و جهان به ارائه سخن پرداخت، گفت: ما انسان را به انحاي مختلف ميشناسيم؛ هرچه بيشتر راجع به انسان فکر ميکنيم چيزهاي بيشتري از او شناخته ميشود، چون انسان شناخته نشده است.

وي افزود: يکي از کوششهاي اصلي هر فيلسوفي در شرق و غرب عالم اين بوده که انسان را کشف کند. من کيستم؟ از کجا آمده ام؟ به کجا مي روم؟ و ... اينها سؤالات اصلي­يي بوده که همه فيلسوفان درباره آن به بحث و بررسي پرداخته­اند.

استاد فلسفه دانشگاه تهران با بيان اينکه به نظرم درست نيست که انسان بطور مستقيم خود را بشناسد، اظهار داشت: تعاريفي که دکارت و ابن سينا در اين سعي و تلاش ارائه دادند براي من قانع کننده نيست.

مجتهدي با اشاره به اينکه تعريف "انسان، حيوان ناطق است" مشهورترين تعريف ارائه شده براي انسان است، بيان کرد: آيا ناطقيت موجود در اين تعريف حيوانيت را نفي مي کند؟ ديدگاه هاي مختلفي در اين باره ارائه شده و يکي از انديشمندان ايتاليايي مطرح ميکند اين تعريف سعي دارد حيوانيت انسان را نفي کند. بنابراين انسان نمي تواند با اين تعريف خود را بشناسد.

استاد فلسفه پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي در ادامه سخنانش تصريح کرد: در سنت اديان ابراهيمي انسان نميتواند خيلي به خودش ببالد، چون به خاطر عقل و اراده خود طرد شده است. از اين لحاظ برخي از فيلسوفان و انديشمندان نيز همين مسأله را طرح کرده­اند و انسان را به خاطر باليدن به عقل و اراده سرزنش کردند.

وي با بيان اينکه انسان قابليتهايي دارد که با آن بايد بتواند خود را بشناسد، تصريح کرد: حرکت جوهري امکان استکمال جهان را نشان ميدهد.

مجتهدي در بخش ديگري از سخنانش اظهار داشت: شايد بتوان انسان و جهان را بمانند دو آيينه متقابل تصور کرد که به نحوي در يکديگر انعکاس مييابند و در نتيجه براساس نوعي علم مناظر و مرايا که بناچار نقطه گريز آن تا بي‌نهايت کشيده ميشود آن دو به توازي مرتبه­اي از درجات وجودي خود را نمايان ميسازد.

وي در پايان سخنانش تأکيد کرد: از اين لحاظ بايد به طيفي از سلسله مراتب شناختي قائل شد که اندکي به سبک افلاطون و سنت اشراقيون با نوعي سلسله مراتب وجودي نيز مطابقت دارد. بي مورد نيست که راوي رساله عقل سرخ سهروردي با نوعي فراروي مستمر، فقط در مراحل پاياني سير و سلوک خود تا حدودي با مشخصات اصلي چهره خويش آشنا مي شود.

 ***

 فيلسوف کسي است که تولد ثاني داشته باشد/ «عقلانيت» حرکت است

دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني

استاد فلسفه دانشگاه تهران

دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني، درباره «حرکت جوهري، زيرساخت يکپارچگي هستي» به ارائه سخن پرداخت.

وي در ابتداي سخنانش گفت: الحق که ملاصدرا فيلسوف بزرگي است. چرا ملاصدرا شخص بزرگي در عالم است، اگر از انبياء و اولياء بگذريم، کسي نمي تواند شخص بزرگي در عالم باشد اما فيلسوف نباشد.

ديناني در ادامه سخنانش با طرح اين پرسش که فيلسوف کيست؟ اظهار داشت: فيلسوف کسي است که وقتي حرفي مي زند براساس جهان بيني منسجمي باشد که در يک نظام هماهنگ با جهان است و در آن تناقضي وجود ندارد. بنابراين افراد کمي را در عالم ميتوان پيدا کرد که داراي اين ويژگي باشند.

وي تصريح کرد: افراد زيادي سخنراني مي کنند اما ممکن است حرف هايشان با هم متناقض باشد، اما فيلسوف متناقض صحبت نميکند اگرچه ممکن است بعضي وقتها اشتباه کند، اما سعي ميکند که حرفهاي متناقض نزند.

استاد فلسفه دانشگاه تهران با بيان اينکه انسان وقتي متناقض صحبت نميکند که داراي جهانبيني درستي باشد، اظهار نمود: انسان زماني مي تواند در يک نظام هماهنگ بينديشد که از خودش فاصله بگيرد، انسان چه زماني مي تواند از خودش فاصله بگيرد؟ وقتي که تولد ثاني پيدا کند. ارسطو 2500 سال پيش گفته است که فيلسوف کسي است که تولد ثاني داشته باشد.

وي با اشاره به اينکه حديثي هم هست که مي فرمايد: "کسي که دو بار متولد نشود راه به جايي نمي برد"، تأکيد کرد: تولد اول، تولدي است که همه انسانها و موجودات در آن مشترک هستند اما در تولد دوم، انسان بايد خودش، خود را متولد کند؛ يعني خود ظاهري انسان، خود ناسوتي(عقلاني و ملکوتي) را بزايد و اين تولد دوم خيلي سخت و دردناک است.

چهره ماندگار فلسفه با بيان اينکه ملاصدرا از جمله افرادي است که دوبار متولد شده است، پس به اين معنا فيلسوف است، اظهار داشت: حرکت جوهري يکي از مهمترين مسائلي است که ملاصدرا بيان کرده، اما دنياي شگفت انگيز امروز و علم جديد و تکنيک، نميتواند جوهر را بفهمد.

وي با طرح اين پرسش که، جوهر چيست؟ گفت: قدر مشترک پنج جوهر هيولا، صورت، جسم، نفس و عقل چيست؟، اصلاً جوهر چيست که پنج قسم دارد؟ آيا اصلاً مي توان جوهر را ديد؟ ما حس جوهرشناسي نداريم چون جوهر اصلاً محسوس نيست.

ديناني تأکيد کرد: جوهر صرفاً معقول است و تنها راه شناخت جوهر، عقل است. وقتي جوهر معقول است پس چگونه حرکت ميکند، حرکت که يکي از ويژگيهاي جسم است؟! ما حرکت را ميبينيم يا متحرک را؟ حرکت جوهري بزعم من يعني سايه سرمد و تصويري است از متحرک بودن ابديت. اگر با چشم عقل حرکت کنيم حرکت کوه را ميتوان فهميد.

وي تصريح کرد: خداوند جهان را آفريد، خدا جوهر را آفريد. خلق جوهر يعني خلق حرکت پس حرکت از جوهر جهان قابل انفکاک نيست. هر وقت زوجيت را از عدد چهار گرفتيم مي توانيم حرکت را از جهان بگيريم.

ديناني با طرح اين پرسش که فعل عقل چيست؟ فعل عقل، عقلانيت است و عقلانيت يعني حرکت، اظهار داشت: حرکت جوهري ملاصدرا يک نظريه بسيار عميقي است که بايد از نو آنرا شناخت. فوايد و آثار حرکت جوهري بسيار فراوان است و ملاصدرا فرصت اين را پيدا نکرد همه اين آثار را بيان کند، بنابراين اين وظيفه محققان و انديشمندان است که در اين مسير حرکت کنند.

انتهاي پيام

 

 

     صفحه بعدي            بازگشت به صفحه اصلي             صفحه قبلي