بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمدلالله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطيبين الطاهرين. به
بزرگان و استادان محترم و فضلا و حکمتجويان که بهدنبال نشر حکمت در جامعه هستند
خير مقدم ميگويم. امروز اگرچه به نام ملاصدراست و روز ملاصدرا ناميده شده، روز
فلسفه و روز حکمت است. اما براي حکمت يک روز کافي نيست. ما بايد همه حياتمان با
حکمت باشد. موضوع اين همايش، پيوستگي يا تعامل يا رابطه متقابل انسان و جهان است.
اين موضوع يک موضوع مهم فلسفي است و به اعتباري مهمترين مسئله بشري است که همه چيز
را در خود دارد. کسي که در الهيات پژوهش ميکند، با رابطهي خلق و خالق سر و کار
دارد يا حتی کسي که خودشناسي ميکند. همچنين کسي که بخواهد نحوه زندگي فردي-اجتماعي
و بينالمللي را جستجو کند با اين مسئله (انسان و جهان) دست به گريبان است.
رابطه ميان انسان و جهان با تمام مسائل بالا پيوند دارد. بشر اگر او را به صفت
ممتاز انسانيت بشناسيم، موجودي است يا تنها موجودي است که با تمام ذرات عالم پيوند
دايمي دارد. انسان مثال عالم است؛ نمونهاي از جهان است. تمام اجزا و حرکات عالم
بايکديگر در ارتباطاند. انسجام کاملي ميان خواص، نسب و پديدههاي اين عالم هست.
فيلسوفان قديم ميراثدار يونان، معتقد بودند که مقدرات بشر در نقوش فلکي ثبت شده و
اينهاست که زندگي انسان را راه ميبرد. در مقام بالاتر و نگاه عرفاني انسان يک
نسخهي منحصر بهفرد از موجودات است و از کل موجودات عالم در انسان اثري هست.
عرفا ميگفتند انسان هستي فراگير يا کون جامع است. يا بتعبيري انسان يک جهان کوچک
است. بنابراين رابطه انسان و جهان رابطه پيچيدهاي است. در نتيجه، اين سوال پيش
ميآيد اگر عالم در انسان موثر است و رگ و ريشه عالم در انسان هست آيا انسان در
عالم تأثير ميگذارد يا نه. آثار ظاهري اين تأثير عبارتند از صنعت و تکنولوژي در
جهان معاصر. در قديم نيز کار برروي زمين يکي از آثار بشر برروي طبيعت بود. بتدريج
آدميان شکل عالم را تغيير دادند. تاآنکه از نحوههاي ساده زندگي به نحوه پيچيده
کنوني رسيديم. ولي اين پيشرفتها هرچند بزرگند، در شأن حکيم نيست که آنها را به
حساب بياورد.
تکنولوژي هرجا با قوانين طبيعت همراه بوده مايه رفاه بوده و هرجا با مقررات همراه
نبوده باعث رنج بشر شده است.
بشر از
ديدگاه فلسفي ميتواند بر
پديدههاي عالم اثرگذار باشد. ما در قرآن مشاهده ميکنيم که انسان صريحاً ميتواند
خليفة الله باشد. انسان در ذات و کمون خود نيرويي دارد که بر همه عالم در هر حدي
تصرف کند. برخي از اين موارد در معجزات، کرامات و پارهاي انسانهاي ديگر ديده
ميشود.
هدف عمده ما در اين همايش اين است که چشمانداز و نمايي کلي از موضوع ارائه دهيم که
فضلا و علما دنبال آن را بگيرند.
ملاصدرا ميگويد «الإنسان الکامل کتاب جامع لهذه الکتب» اين عالم نه يک کتاب که
چندين کتاب است. ما کتاب مکنون داريم. صحف مکرمه همان کتابهاي انبياست. در تعبير
ديگر، کتاب، مقدراتي است که خدا ازپيش تمشيت کرده، ديگر کتاب همان جهان است که کتاب
تکوين است. بهعبارت امروزي يک سيدي يا لوح فشردهاي از اين جهان است. قرآن کتاب
جامعي است که همه کتابها را در خود نهفته دارد. انسان نسخهاي از مجموعه اينهاست.
پس انسان همان جهان است. بتعبير ملاصدرا، انسان من حيث روحه کتاب عقلي، و من حيث
نفسه کتاب محفوظ و من حيث حيوانيته کتاب المحو و الإثبات است.
انسان پس از همه آفرينشها آفريده شد. انسان را وقتي آفريدند که جهان آفريده شد.
انسان موجودي است کريم که حقايق عالم در او جمع است. «و قد جمع منه حقايق العالم
الأعلي و الأسفل و هو الذي أضاف إلي جميع حقايق العالم» خداوند شؤون و مظاهر مختلف
دارد در انسان حقايقي از عالم هست و حقايقي از حق تعالي.
البته، انسان خليفة الله استعدادي است. يک خلافت کبري دارد که ماوراي عالم را فرا
ميگيرد و يک خلافت صغري که محدود به اين عالم است. مأموريت ما غير از زندگي
سعادتمندانه و آبادگري است. عالم با تمام شؤونش ميتواند انسان را به مرتبه عالي
برساند. عالم مادر بشر است. ولي کار بشر بدانجا ميانجامد که عالم را در خود جا
دهد. براي نمونه، زندگي جنيني گونهاي زندگي است ولي پس از آنکه آدمي متولد شد،
کمال مييابد.
کمال چيست؟ کمال يکي از اقسام تعامل با عالم است. انسان شروع ميکند از اين عالم
چيزي ياد بگيرد. اين امر را در فلسفه ساده مي انگاريم از آن ميگذريم. فلسفه حکمت نظري
است يعني جهانشناسي است يعني به صورتي است که انسان به عالم عقلي تبديل شود. حکمت
عملي به ما ياد ميدهد که چگونه زندگي کنيم. کمال انطباق قواعد انسان با قواعد طبيعت
است. طبيعت چيزهايي دارد که بايد بياموزيم. در حکمت عملي راه ما با دين يکي ميشود و
بدين راه هماهنگي با طبيعت حاصل ميشود. جهانشناس ميگويد انطباق صحيح با قوانين
طبيعت ما را به کمال ميرساند. اگر اين تکامل بتواند انسان را از حيوانيت کاملاً
خارج کند آدمي به نهايت کمال رسيده است. به عبارت ديگر انسان عالم کبير ميشود و
عالم، عالم صغير.»