_

 

 تاريخ:12/04/1391

چاپ صفحه    ذخيره صفحه

معرفی کتابی جدید در شرح منظومه حکمت حکیم سبزواری 

 

کتاب شرح منظومه حکمت، نوشته رضا اکبری و سید محمد منافیان، انتشارات دانشگاه امام صادق علیه السلام

 

  

___________________________________________________________________
 

 این کتاب به شرح اثر مشهور حکیم سبزواری یعنی غرر الفرائد اختصاص دارد. سرودة سبزواری دربارة منطق و فلسفه، پس از او به عنوان مهم ترین متن آموزشی این دو رشته در نظر گرفته شد و حواشی و شروح مختلفی نیز پیرامون آنها به رشتة تحریر درآمد. این کتاب، با عنوان کلّی «منظومه» شناخته می­شود اما سبزواری، بخش منطق آن را «اللئالی المنتظمة» و بخش فلسفه را «غرر الفرائد» نام نهاده؛ و خود نیز به شرح مجموعة آن اقدام کرده است. کتاب شرح غرر الفرائد، یک دورة نسبتاً کامل فلسفة اسلامی است که با توجّه به حکمت متعالیه و نظرات مطرح در آن نگاشته شده است.

اگر چه حکیم سبزواری به شرح و توضیح منظومة حکمی خود پرداخته و در مواردی نیز حاشیه­ها و تعلیقاتی را به آن افزوده است اما پس از وی، تدریس این کتاب در مجامع علمی حوزوی و دانشگاهی ایران سبب گردید تا کتاب­های گوناگونی پیرامون آن به نگارش درآید. برخی از این کتاب­ها در قالب تعلیقه و حاشیه است؛ بعضی از اساتید فلسفة اسلامی و مدرّسان این کتاب، ترجیح دادند تا حواشی یا تعلیقات مفصّلی دربارة مطالب این کتاب بنویسند و راه فهم عبارات دشوار آن را هموار سازند. در میان این حواشی و تعلیقه­های شرح­گونه، تعلیقة میرزا مهدی آشتیانی و تعلیقة شیخ محمدتقی آملی از ارزش و اهمیّت ویژه­ای برخوردارند. اما برخی دیگر از کتاب­های در دست­رس، به شرح و توضیح تفصیلی مطالب این کتاب پرداخته­اند. از میان این آثار نیز می­توان به شرح مبسوط منظومه و تقریرات شرح المنظومة از استاد شهید مرتضی مطهری؛ و همچنین دروس شرح منظومه اثر استاد شیخ یحیی انصاری اشاره کرد.

 به هنگام مطالعه و تأمّل دربارة کتاب منظومه، مراجعه به هر یک از آثار فوق بسیار راه­گشا و مفید است؛ اما این نکته را نباید فراموش کرد که هیچ یک از این آثار، به صورت یک متن آموزشی تنظیم نشده و حداکثر دارای کاربرد کمک آموزشی در تدریس منظومه است.

اما کتاب شرح منظومه که توسط آقایان رضا اکبری و سید محمد منافیان به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات دانشگاه امام صادق علیه السلام در حال چاپ است به هدف تهیه یک متن درسی تنظیم شده است. نویسندگاه تلاش کرده اند تا مباحث به صورت منظم و گام به گام آموزش داده شود. به این منظور چند کار مهم در این کتاب به انجام رسیده است.

 1. در هر بحث، متنی آغازین وجود دارد که نقشه راه بحث را برای خواننده معلوم می دارد. این بخش با عنوان «آنچه در این فصل می خوانید» آمده است.

2. استدلال ها تا آنجا که مقدور بوده در قالب منطق صوری قرارگرفته است. در این مقام بیشتر به منطق جمله ها توجه شده است. کسانی که تمایل به تقویت فن منطق در خود دارند با خواندن استدلال ها می توانند توانایی خود را افزایش دهند. به همین منظور مفروضات هر استدلال مشخص شده است. این کار علاوه بر این که فهم استدلال را آسان تر می کند، اجازه نقادی دقیق تر استدلال را نیز در اختیار خواننده قرار می دهد. توجه دارید که در بسیاری از مواقع آن چه زمینه نقادی یک  استدلال را فراهم می آورد مقدمات پنهان هستند.

3. اصل عبارت عربی کتاب شرح منظومه آمده و توضیحاتی در خصوص عبارت آورده شده است. این کار علاوه بر این که ارتباط بیشتری میان خواننده با متن اصلی کتاب برقرار می کند، فهم عبارت های کتاب را عمق می بخشد که به نوبه خود در فهم دیدگاه های فلسفی ملا هادی سبزواری اثر گذار است.

4. برای جلوگیری از بی نظمی ذهنی نقدهای وارد بر دیدگاه مرحوم سبزواری در لابلای متن نیامده است. اما برای این که خواننده صرفا فلسفه خوان یا فلسفه دان نشود بلکه خود نیز تفلسف کند جنبه های نقادانه در قالب سؤالات در بخش انتهایی هر فصل آمده است. در این قسمت به سؤال صرف بسنده نشده بلکه مطلب همراه با توضیح آمده است تا فضایی که اشکال در آن پدید می آید در اختیار خواننده قرار گرفته و وی با آشنایی بهتر فهم دقیق تری از اشکال یا نقد پیدا کند

5. مباحث فلسفه اسلامی در تطوری تاریخی به ما رسیده اند. بی توجهی به بستری که یک مسئله فلسفی زاده شده سبب فهم نادرست از مسئله می گردد. برای دوری جستن از این خطر، در پایان هر فصل فهرستی از منابعی که خواننده می تواند مسئله فلسفی مورد توجه در فصل را پی گیری کند آمده است. در اینجا نیز به ذکر منبع بسنده نشده بلکه توصیفی اجمالی از آن چه خواننده با مراجعه به یک منبع می یابد نیز آمده است.

با توجه به آن چه گفته شد هر فصل کتاب، غالباً شامل موارد زیر است:

1.     آن چه در این فصل می خوانیم،

2.     توضیح مباحث،

3.     تأملات و پرسش ها،

4.     توضیح برخی از عبارات متن،

5.     منابع برای مطالعه بیشتر.

 

جلد نخست کتاب تا پایان مسئله وحدت و کثرت وجود را شامل می شود و حجمی در حدود 320 صفحه دارد. به نظر می رسد که شرح بخش های الهیات بالمعنی الاعم و الهیات بالمعنی الاخص کتاب در نهایت در 6 مجلد آماده و در اختیار علاقه مندان مباحث حکمی قرار گیرد.

برای آشنایی بیشتر خوانندگان محترم یکی از استدلال های اصالت وجود را که در این کتاب تقریرشده ارائه می کنیم:

استدلال پنجم: استدلال بر پایه خروج ماهیت از حالت تساوی توسط وجود: پنجمین استدلال حکیم سبزواری بر اصالت وجود را می­توان مهم­ترین استدلال دانست؛ چرا که در مقایسه با دیگر دلایل، از مبانی نظری کمتری در توضیح آن استفاده می­شود. در این برهان، ضمن توجّه به تساوی ذاتی ماهیّت نسبت به وجود و عدم، چنین استدلال می­شود که اگر وجود اصیل نباشد، هرگز ماهیّت از حالت تساوی خود خارج نمی­شود و تحقّق نمی­یابد؛ زیرا آنچه ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج می­کند، وجود است. البته ممکن است تقریر ابتدایی و اجمالی این برهان، مصادره بر مطلوب تلقّی شود. به همین دلیل، باید صورت تفصیلی این برهان را بررسی کرد. ما در اینجا نیز چند مفروض داریم:

1.  ماهیّت به خودی خود، نه موجود است و نه معدوم.   تساوی ذاتی ماهیّت نسبت به وجود و عدم

2.  به حصر عقلی، آنچه ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی نسبت به وجود و عدم خارج می­کند، یا وجود است یا عدم است یا ماهیّت.

3.    کار علت آن است که ماهیت را از حالت تساوی نسبت به وجود و عدم خارج می کند.

4.    عدم، بطلان و نیستی است و نمی­تواند علّت باشد.

5.  آن چه خود در حالت تساوی نسبت به وجود وعدم است نمی تواند ماهیت را از حالت تساوی ذاتی خارج کند.

مقدمه اول بیان کننده حکمی در باره ماهیت است. به هنگام توجّه به ذات ماهیّت متوجّه می­شویم که به خودی خود، نه موجود است و نه معدوم. ماهیّت به خودی خود، فقط ماهیّت است و وجود یا عدم را نمی­توان در آن یافت. لذا موجود شدن یا معدوم شدن ماهیّت، به امری بیرون از خود ماهیّت ارتباط دارد و درونی نیست. تا چیزی غیر از ذات ماهیّت بر آن تأثیر نگذارد، ماهیّت نه موجود می­شود و نه معدوم. این ویژگی ماهیّت را تساوی ذاتی ماهیّت نسبت به وجود و عدم می­گویند.

مقدمه دوم بیانگر یک اصل فلسفی است. فیلسوفان معتقدند که برای تبیین حقایق عالم نفس الامر، بیش از سه مفهوم در دست نیست: وجود، عدم و ماهیّت. پس اگر چیزی بخواهد ماهیت را از حالت تساوی نسبت به وجود و عدم خارج کند یکی از این سه خواهد بود.

مقدمه سوم تعریفی از رابطه علیت را در اختیار ما قرار می دهد. کار علت آن است که ماهیت را از حالت تساوی ذاتی خود خارج می کند.

مقدمه چهارم بیان کننده یکی از احکام عدم است. عدم نیستی محض است و نمی تواند علت واقع شود و معلول داشته باشد.

مقدمه پنجم نیز بیانگر یکی از احکام علیت است. در بحث علیت قاعده ای تحت عنوان «معطی الکمال لیس فاقدا له» ذکر می شود و مضمون آن این است که اگر علت، کمالی را تحقق بخشد خودش واجد آن بوده است. این اصل بدیهی است و هر عاقلی می پذیرد که اعطای یک کمال مستلزم داشتن آن کمال است.

با داشتن این مقدمات مفروض استدلال را به شیوه قیاس رفع تالی دنبال می کنیم. فرض می کنیم که وجود اصیل نیست. در این صورت وجود  ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج نمی­کند زیرا مابازاء ندارد تا اثر گذاری داشته باشد:

6.     وجود اصیل نیست(فرض)

7.    وجود، ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج نمی­کند.  (از 6 بنا بر معنای اصالت)                    

8.    آنچه ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج می­کند، یا ماهیّت است یا عدم.

(2و7، قیاس انفصالی)

9.  اگر وجود اصیل نباشد، پس آنچه ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج می­کند، یا ماهیّت است یا عدم.                                                   (6-8، دلیل شرطی)

برای این که بتوانیم نشان دهیم که فرض اولیه ما نادرست بوده و وجود است که اصیل است و ماهیت را از حالت تساوی ذاتی خارج می کند کافی است که تالی را باطل کنیم. تالی مشتمل بر دو فرض است. یکی این که ماهیت دارای کارکرد اخراج ماهیت از تساوی ذاتی است و دیگری این که این کار را بر عهده عدم بدانیم. ابتدا حالت دوم را فرض می کنیم:

10.  عدم، ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج می­کند.                        (فرض)

11.  عدم علّت است.                                                                (از 3و10)

12.  عدم علت است و عدم علت نیست.                            (عطف 4و11، تناقض)

13.  چنین نیست که عدم ماهیت را از حالت تساوی ذاتی خارج می کند.

                                                                      (10-12، برهان خلف)

اکنون حالت بعدی را فرض می کنیم:

 

14.  ماهیّت، ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج می­کند.                     (فرض)

15.  ماهیت در حالت تساوی نسبت به وجود و عدم نیست.                  (از 5و14)

16.  ماهیت در حالت تساوی نسبت به وجود وعدم است و ماهیت در حالت تساوی نسبت به وجود و عدم نیست. 

                                                                         (عطف 1و15، تناقض)

17.  چنین نیست که ماهیت، ماهیت را از حالت تساوی ذاتی خارج کند.

                                                                       (14-16،برهان خلف)

ما هر دو فرض را باطل کردیم. حال کافی است آن دو را به یکدیگر عطف کنیم تا به عنوان رفع تالی قضیه شرطی حاصل در مقدمه 9 عمل کند

18. «چنین نیست که عدم، ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج کند» و «چنین نیست که ماهیّت، ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج کند».

                                                                                             (عطف 13و17)

چنین نیست که وجود، اصیل نباشد وجود اصیل است

(9و18، رفع تالی)

همان گونه که از تقریر استدلال معلوم می­شود، اساس استدلال بر حصری استوار است که در مقدمة 2 به آن اشاره شد. استدلال ما را به این مطلب می رساند که وجود ماهیت را از حالت تساوی ذاتی خارج می کند، زیرا عدم، بطلان و نیستی محض است و نمی­تواند بر چیزی تأثیر گذارد. خود ماهیّت نیز از عهدة چنین کاری برنمی­آید؛ زیرا گفته شد که ماهیّت به خودی خود، در حالت تساوی است؛ و اگر فرض شود ماهیّت به خودی خود می­تواند از حالت تساوی خارج شود، این بدان معناست که ماهیّت به خودی خود در حالت تساوی نبوده است. در توضیح بیشتر این مورد باید گفت: اگر ماهیّت به خودی خود، در حالت تساوی نسبت به وجود و عدم باشد، این بدان معناست که حالت تساوی، اقتضای ذات ماهیّت است و ماهیّت، بدون تأثیر امر بیرونی، هرگز از حالت تساوی خارج نمی­شود. در این حالت، تساوی ماهیّت نسبت به وجود و عدم، حکم ذاتی ماهیّت؛ و تأثیر امر بیرونی، حکم عرضی ماهیّت است. اما اگر گفته شود که ماهیّت به خودی خود، سبب از بین رفتن حالت تساوی می­گردد، این بدان معناست که موجود شدن یا معدوم شدن ماهیّت، اقتضای ذات ماهیّت است و او، به هیچ امر بیرونی محتاج نیست. اگر ذات ماهیّت مقتضی موجود شدن یا معدوم شدن باشد، پس نمی­توان حالت تساوی را به عنوان اقتضای ذاتی او در نظر گرفت؛ بلکه امری عرضی است. لذا اگر اقتضای ماهیّت به خودی خود را تساوی نسبت به وجود و عدم دانستیم، دیگر نمی­توان پذیرفت که خود ماهیّت، می­تواند این تساوی را از میان بردارد. حال که نه عدم و نه ماهیّت، هیچ کدام نمی­توانند ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج کنند، تنها چیزی که باقی می­ماند وجود است. بنابراین باید گفت: این وجود است که ماهیّت را از حالت تساوی ذاتی خارج کرده و موجود می­کند.

اما اصالت وجود کجاست؟ اگر روشن شد که وجود ماهیت را از حالت تساوی ذاتی خارج می کند پس این وجود است که منشأ اثر در عالم عین است. منشأ اثر داشتن به معنای مابإزاء داشتن است که عبارت دیگری برای اصالت است. پس وجود اصیل خواهد بود.

  امید است که این کتاب بتواند منشأ تعمیق مباحث فلسفی و نیز آموختن آسانتر و در عین حال عمیق تر این مباحث در کشور گردد. این کتاب در مراحل انتشار قرار دارد و در اسفند ماه 1390 در اختیار علاقه مندان قرار خواهد گرفت.

 

انتهاي پيام

 

 

     صفحه بعدي            بازگشت به صفحه اصلي             صفحه قبلي