
مفهوم جوهر در متافیزیک تحلیلی معاصر
«مفهوم جوهر در متافيزيك تحليلي معاصر»
با ظهور فلسفههاي جديد و پس از قرن شانزدهم ميلادي، رويكرد فيلسوفان پيشين در تحليل «جوهر» اشياء كنار نهاده شد و بجاي آن، تحليلي پديداري و عَرَضي از اشياء عرضه گرديد. اول بار، جان لاك با طرح «ذات اسمي»، يك شيء را بعنوان كلافي از برخي ايدهها (پديدارهاي ذهني) كه البته نيازمند يك «اساس» بمثابة حامل و حامي اين ايدهها است گوشزد نمود. كانت نيز با اتخاذ اين رويكرد و البته در محتوايي استعلايي، فرض جوهرِ حامي كيفيات و عوارض را بعنوان ظرفي ذهني، تبيين كرد. اين رويه، يعني كلاف كيفيات بهمراه اساس، يكي از رويكردهاي غالب در فلسفههاي جديد و معاصر است تا اينكه مخالفين «اساس» با اين ادعا كه فرض «اساس» بعنوان يك هستنده نامعلوم، بيوجه و غيرعقلاني است، يك شيء را تشكيل شده از صرف كلاف عوارض معرفي نمودند. از آنجا كه طبق نظر اين گروه، اين كيفيات، هستندههايي كلي هستند، رويكرد اخير بعنوان «نظريه كلاف كليات» و يا «نظريه كلاسيكي» معروف شده است. غیر از اين دو نظريه، «نظريه كلاف كيفيات جزئي» و «نظريه نور ارسطويي» نيز از ديگر نظريههاي مطرح نزد فيلسوفان تحليلي معاصر است.
كتاب «مفهوم جوهر در متافيزيك تحليلي معاصر» كه توسط دكتر رضا ماحوزي نگاشته شده و بهمت بنياد حكمت اسلامي صدرا انتشار يافته است بر آن است تا رويكردهاي فوق را در سنت متافيزيك تحليلي معاصر معرفي نموده و پس از تحليل و ذكر نقاط قوت و ضعف هر كدام، رويكرد جايگزيني در تبيين ساختار هستيشناختي اشياء ارائه دهد.