سرمقاله شماره 97 خردنامه صدرا، بقلم آیتالله سیدمحمد خامنهای به
غفلت نهادهای تصمیمگیری کشور از حوزه اصیل فرهنگ و توجه افزاطی و خرج
هزینههای گزاف بیهوده در حوزههای ظاهری و عامهپسند اختصاص یافته
است.
متن نوشته معظمله بشرح ذیل است:
جامعهشناسان بپيروي از حكما، جامعه و اجتماعات بشري را به فرد تشبيه
نمودهاند كه نكتهيي مهم و قابل تأمل دارد، باين صورت كه همچنان كه
افراد را ميتوان به دو دستة كلي: عاقل ـ يعني پيرو عقل و فطرت ـ و
سبكسر ـ يعني دنبالرو ميل و هوسهاي كودكانه ـ تقسيم نمود كه فرد عاقل
سرماية عمر خود را صرف بدستآوردن خوشبختي درازمدت زندگي خود ميكند، و
بالعكس، فرد سبكسر و هوسباز و بازيگوش، عمر گرانبها را به هيچ و پوچ از
دست ميدهد، جوامع را نيز ـ كه درواقع پيكرهيي داراي روح و حيات و
محتاج سعادت است ـ ميتوان به دو دسته» كلي تقسيم نمود. اول، جامعهيي
داراي فرهنگ عالي، كه همان عقل آن بحساب ميآيد و تمام رفتارها و
انتخابهاي او بر اساس «عقلانيت» و خير واقعي و بدور از بازيچههاي
زندگي است. دوم، جامعهيي كه بر اثر نقصان عقلانيت و فرهنگ كودكانه و
نازل، بدنبال بازي و لهو و هوسهاي زودگذر ميباشد.
نمونة اين نوع دوم، بخش عمدهيي از جوامع كنوني دنياست كه دست تربيت
صهيونيستي، آنها را از فطرت و عقلانيت دور كرده و نياز روحي آنان را
بجاي معنويت و علم و آگاهي با اموري مادي و سستبنياد و زودگذر
برخوردار ميسازد، كه يكي سينماي مبتذل و ديگري تماشاي مسابقات فوتبال
بيثمر است كه علاوه بر بيهودگي و ايجاد هيجانهاي مخرب، هنجارشكني و
فسادپروري و حوادثي ضد فرهنگ ببار ميآورد.
متأسفانه، اين برنامة غلط كه نسخهپيچي از غرب نيمهوحشي است، در كشور
انقلابي و اسلامي ايران و در ميان ملتي كه هزاران سال حكيمپرور و
تمدنساز بوده، از طرف برخي مسئولين دولتي و رسانة ملي و با بودجة دولتي
برپا و اجرا يا ترويج ميشود، و هزينههايي ميلياردي و از كيسة خالي
ملت، به چيزي بنام فوتبال حرفهيي كه نتوانسته هنوز در جهان جايگاه
مناسبي داشته باشد، مصروف ميگردد؛ از جمله ـ بنا بر آنچه در رسانه آمده
ـ در كشوري كه شعار آن «ما ميتوانيم» است، مبالغي ميلياردي به مربي
بيگانه و بسا بيمايهيي ميپردازند بدون آنكه اين هزينة سنگين مربي و
سفرهاي پرهزينة تيمها، اندكي به آبرو يا وجهة تاريخي ملت در دنيا كمك
كند. (طبق اظهار مسئولين مربوطه، سالي يك ميليون و دويست هزار دلار
آمريكا؛ ضربدر دوازده هزار تومان يا بيشتر!)
در
جامعهيي كه مؤسسات فرهنگي، فلسفي و تربيتي آزاد آن، از فقر مالي و
بياعتنايي دولت و مسئولين، يا تعطيل شده يا روبه تعطيلي است و صدها
استاد و انديشمند وارسته كه خادمان فرهنگ و دانش و آبروي كشور و
نگهبانان عقلانيت و كمال جامعه هستند، در تنگناي مالي و محروم از
بسياري از مزاياي زندگي عادي ميباشند، صرف اين چنين تبذيرهاي نامشروع و
تبعيضهاي ناروا، پديدهيي ناهنجار و غيرعقلاني و حيرتآور است.
مشاهدة اينگونه حقايق و مشاهدات هر روزه، قلب هزاران دانشمند حوزوي و
دانشگاهي را به درد ميآورد و براي عمري كه صرف اعتلاي فرهنگ و دانش و
تربيت جامعه و سوق آنان به دانش و عقلانيت نموده به تأمل واميدارد و
«ياري اندر كس نميبينند! ياران را چه شد؟» |