از كرسي استادي تا گوشه انزوا
ملاصدرا
باحتمال قوي در حدود سال (1010 هـ / 1602 م) به شهر خود شيراز بازگشته
است. وي ثروت و املاك پدري بسياري در شيراز داشت كه ممكن است يكي از
دلائل بازگشت او به شيراز، اداره آنها بوده است.
وي كه سرمايه اي بسيار و منبعي سرشار از
دانش و بويژه فلسفه داشت و خود او با نوآوريهايش آراء جديدي را ابراز
نموده بود، در شيراز بساط تدريس را گسترانده و از اطراف شاگردان
بسياري گرد او آمده بودند. اما رقباي او كه مانند بسياري از فيلسوفان و
متكلمان، از فلاسفه پيش از خود تقليد مي نمودند، و از طرفي موقعيت
اجتماعي خود را نزد ديگران در خطر مي ديدند يا بانگيزه دفاع از عقايد
خود و شايد از روي حسادت، بناي بدرفتاري را با وي گذاشتند و آراء نو او
را بمسخره گرفتند و به او توهين روا داشتند.
اين رفتارها و فشارها با روح لطيف
ملاصدرا نمي ساخت و از طرفي ايمان و دين و تقواي او به او اجازه عمل
متقابل و معامله بمثل را نمي داد; از اينرو از شيراز بصورت قهر بيرون
آمد و به شهر قم رفت كه در آن هنگام هنوز مركز مهم علمي و فلسفي نشده
بود. اين شهر مذهبي مدفن قديسه معصومه دختر پيشواي هفتم شيعيان (امام
موسي كاظم(عليه السلام)) از فرزندان و نوادگان پيامبر(صلي الله عليه
وآله)و خواهر امام رضا(عليه السلام)
پيشواي هشتم شيعه است و علما و مردان بزرگي نيز در آن شهر مدفونند و
سابقه تاريخي طولاني بدنبال دارد. (بيش از پانزده قرن سابقه، و گفته
مي شود كه پيش از اسلام نام آن كوريانا[1]
بوده است).
ملاصدرا در خود شهر قم هم نماند و بسبب
گرما و بدي آب و هوا و شايد دلايل اجتماعي مشابه شيراز به روستايي بنام
كَهَكْ در نزديك شهر قم منزل گزيد و آثار خانه اشرافي او در آن
روستا هنوز باقي است.
افسردگي و شكست روحي ملاصدرا سبب گرديد
كه تا مدتي درس و بحث را رها كند و همانگونه كه خود وي در مقدمه كتاب
بزرگ خود ـ اسفار ـ گفته است، عمر خود را بعبادت و روزه و رياضت
بگذراند و از اين فرصت جبري كه زمانه براي وي فراهم كرده بود، مراحل و
مقامات معنوي عرفاني را با شتاب بيشتري طي كند و به بالاترين درجه
معنويت و حتي قداست برسد.
وي در اين دوران ـ كه از نظر معنوي
دوران طلائي زندگاني اوست ـ علي رغم افسردگي و غمزدگي، توانست به مرحله
كشف و شهود غيب برسد و حقايق فلسفي را نه در ذهن كه با ديده دل ببيند و
همين سبب شد كه مكتب فلسفي خود را كامل سازد. اين انزوا و ترك تأليف و
تدريس ادامه داشت تا اينكه در مراحل كشف و شهود غيبي، دستور يافت كه
بسوي جامعه برگردد و دست به تأليف و تدريس و نشر و پخش مكتب و
يافته هاي خود نمايد.
دوران سكوت و انزواي او اگر در حدود پنج
سال باشد وي در حدود سال (1015 هـ / 1607 م) سكوت را شكسته و قلم بدست
گرفته و به تأليف چند كتاب از جمله كتاب بزرگ و دائرة المعارف فلسفي
خود بنام اسفار[2]
پرداخته و بخش اول آنرا در مباحث وجود به پايان برده است.
وي تا حدود سال (1040 هـ / 1632 م) به
شيراز باز نگشت و در شهر قم ماند و در آن شهر حوزه فلسفي بوجود آورد و
شاگردان بسياري را پرورش داد و در تمام اين مدت به نوشتن كتب معروف خود
مشغول بود يا رساله هايي در پاسخ فلاسفه همزمان خود مي نوشت. دو تن از
شاگردان معروف او بنام
فياض لاهيجي
و
فيض كاشاني
هستند كه هر دو داماد ملاصدرا شدند و مكتب او را ترويج كردند. شرح
كتابهاي او را در بخش مربوط به معرفي كتب ياد خواهيم كرد.
در حدود سال (1039 ـ 1040 هـ / 1632 م)
ملاصدرا به شيراز بازگشت. عقيده برخي بر آنستكه اين بازگشت بسبب دعوت
حاكم استان فارس يعني اللهورديخان از وي بوده، زيرا مدرسه اي را كه
پدرش امام قليخان بنا كرده بود به پايان برده و آنرا آماده براي تدريس
فلسفه ساخته بود و با سابقه ارادتي كه به ملاصدرا داشته وي را براي
اداره علمي آن به شيراز دعوت كرده است.
ملاصدرا در شيراز نيز به تدريس فلسفه و
تفسير و حديث اشتغال يافت و شاگرداني را پرورش داد. از كتاب سه اصل ـ
كه گويا در همان زمان در شيراز و بفارسي نوشته شده، و به علماي زمان
خود اعم از فيلسوف و متكلم و فقيه و طبيعيدان حمله هاي سخت نموده ـ
چنين برمي آيد كه در آن دوره نيز مانند دوره اول اقامت در شيراز زير
فشار بدگوئيها و بدخوئيهاي دانشمندان همشهري خود بوده است ولي اينبار
مقاوم شده و تصميم داشته در برابر فشار آنها پايداري كند و مكتب خود را
برپا و معرفي و نشر نمايد.
*
* *
يكي از ابعاد زندگي پرماجراي ملاصدرا،
سفرهاي او به زيارت كعبه (در مكّه) است كه نام اين عبادت و زيارت مذهبي
«حج
و عمره»
مي باشد. در زندگي ملاصدرا نوشته اند كه وي هفت سفر (روي عدد مقدس هفت
توجه شود) ـ گويا پياده ـ به اين سفر رفته است. امروز هم با وجود راحتي
سفر با هواپيما، هنوز بدلايلي اين سفر دشواريهايي دارد، اما در چهارصد
سال پيش اين سفر را با اسب يا شتر و از راه صحراي خشك مركزي عربستان طي
مي نمودند. بنابرين، سفر حج نوعي رياضت هم شمرده مي شده است.
در اين سفر كه بصورت كاروانهاي بزرگ
حاجيان انجام مي شد عده اي از گرما و تشنگي و خستگي در راه مي مردند.
بااين وصف طي اين سفر كه چند هزار كيلومتر راه دشوار بود با پاي پياده،
مسلماً دشواريهاي بيشتري داشته و قوت اراده و ايمان را مي طلبيده است.
ملاصدرا براي آنكه اينگونه رياضت را در
كنار ديگر رياضتهايش انجام داده باشد هفت بار قدم در اين راه گذاشت و
سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مكّه و زيارت كعبه در شهر بصره
(در خاك عراق) بيمار شد و چشم از جهان بربست و درگذشت و اين جهان را
براي شيفتگان آن باقي گذاشت.
مسير سفر او ـ اگر از شيراز انجام شده
باشد ـ راه آبي و گذار از ساحل شرقي خليج فارس بسوي ساحل غربي آن و
بندر بصره در عراق بوده است كه در آن زمان جزئي از كشور ايران بود.
سال درگذشت ملاصدرا بنا بمشهور سال
(1050 هـ / 1640 م) است، ولي بنظر ما سال صحيح درگذشت وي
(1045 هـ / 1635 م) بوده كه نوه او بنام
محمد علم الهدي ـ كه يكي از ستارگان دانش در زمان خود و فرزند علامه
فيض كاشاني است ـ آنرا در يادداشتهاي خود ضبط كرده است، و قطع ناگهاني
و ناقص ماندن برخي تأليفات وي مانند تفسير قرآن و شرح اصول كافي از
(محدث كليني) در حدود سال (1044 هـ / 1634 م) مؤيد اين ادعاست.
فوت ملاصدرا در بصره واقع شد ولي بنابر
سنت شيعيان او را به شهر نجف (در عراق) ـ كه آرامگاه امام علي(عليه
السلام) جانشين و پسر عمو و داماد پيامبر(صلي الله عليه وآله) و پيشواي
نخستين شيعيان است ـ بردند و بنابر گفته نوه او ـ علامه علم الهدي ـ او
را در طرف چپ (؟) صحن حرم امام علي(عليه السلام) دفن كردند
نکات
[1].
سفرنامه شواليه تاورنيه (ص 81 فارسي).
[2].
تأليف اين كتاب زمان زيادي برده و بخش آخر آن در اواخر زندگيش
پايان يافته است.
|