تحليل
و نقد و بررسي زندگاني ملاصدرا
شخصيت ملاصدرا ابعاد زيادي دارد و زندگي او يك زندگي
پرماجراست. وي مانند فيلسوفان ديگر فقط يك متفكر و فيلسوف با
يك زندگي متعارف نيست، او نه فقط يك متفكر و فيلسوف و مؤسس يك
مكتب فلسفي، و داراي دانشهاي مرسوم زمان خود در رشته هاي رياضي
و نجوم و پزشكي و علوم اسلامي مانند تفسير و حديث است و نه فقط
يك استاد موفق فلسفه و يك نويسنده تواناي كتب فلسفي مفيد است،
كه در بُعد ديگر و با نگاه ديگري، يك عارف و عابد رياضتكش و
داراي تواناييهاي فوق طبيعي است تا به آن اندازه كه خود وي
باشاره مدعي شده است كه باراده خود مي توانسته روح خود را از
بدن بدر آورده و بهمراه آن به مشاهده ماوراء طبيعت بشتابد.
معرفي ملاصدرا بعنوان يك فيلسوف براي او كم است حتي اگرچه
عنوان عارف يا متخصص در عرفان نظري را هم بيفزائيم.
ملاصدرا يك كثير الاضلاع بود كه در هر بُعد خود
دانشي از دانشهاي رائج زمان خود را با خود داشت. يك فيلسوف
مشائي، يك متخصص فلسفه اشراقي، ماهر در علم كلام اسلامي، متبحر
در عرفان نظري، مفسر توانا، حديث شناس كم نظير، استاد در ادب
فارسي و عربي، رياضيدان، و آگاه از دانشهاي پزشكي قديم، نجوم،
علوم طبيعي و حتي علوم معروف به علوم پنهاني (علوم خفيّه) بدون
آنكه بتوان نام آنرا جادو و جنبل نهاد.
اينها همه را مي توان بحساب گسترده بودن دامنه معلومات او
گذاشت، ولي ملاصدرا دو خصلت علمي ديگر نيز داشت كه در
دانشمندان كمتر ديده مي شود: يكي عمق معلومات او بود، زيرا وي
به دانستن، آموختن، تدريس و نوشتن بسنده نمي كرد بلكه عادت
داشت كه مسائل فلسفي را تا آخرين نقطه ممكن آن بشكافد و به عمق
آن فرو برود. از بركت همين ويژگي بود كه توانست تحول بزرگي در
فلسفه بوجود بياورد.
خصلت علمي ديگر او اوج دانش فلسفي اوست، يعني با قدرت بال
تحقيق مي كوشيد كه از سطح استدلالها و فهمهاي عادي فلاسفه
بگذرد و مسائل دشوار فلسفي را با نگاهي كليتر و فراگيرتر بررسي
كند، در نتيجه همين ويژگي، او توانست بينش فلسفه را در برخي
مسائل بكلي بر هم بزند و ديدگاههاي جديدي را به فلسفه بيفزايد.
از اينجا به يكي ديگر از ويژگيهاي او مي رسيم و آن خلاقيت و
نوآوري او در فلسفه است، نوآوريهاي او بسيار معروف است.
وي نيز مانند سهروردي (فيلسوف اشراقي ايراني قرن ششم هـ) و
افلوطين، معتقد است كه كسي كه نتواند باراده خود روح را از جسم
خود جدا سازد و توانايي كارهاي خارق العاده را نداشته باشد يك
حكيم و فيلسوف واقعي نيست. هر دو استاد او ـ شيخ بهاءالدين و
ميرداماد ـ نيز داراي قدرتهاي معنوي بودند.
ملاصدرا با آنكه از درس و معاشرت آنها بخوبي به مقامات بالاي
معنوي رسيده بود، ولي معتقد بود كه انزواي او (در سنين 30 تا
35 سالگي) در روستاي نزديك قم (بنام كهك) و خلوت و عبادت و
دلسوختگي و يأس او از مردم، همه و همه سبب گرديد كه دريچه اي
تازه از حقيقت و جهان غيب بروي او باز شود.
وي اين مطالب را در مقدمه كتاب اسفار آورده است. انزواي همراه
با حالت شكست رواني او سبب گرديد كه وي مردي داراي روحي قوي
شود تا بتواند افلاطونوار حقايق فلسفه را نه فقط با استدلال
بلكه به شهود خود درك كند. همين رياضتها سبب گرديد كه از آن
جوان حساس و زودرنج، مردي مقاوم و باحوصله بسازد كه چون كوه در
برابر حملات دانشمندان سطحي و يا حسود زمان خود مقاومت كند و
رسالت خود را تا آخر عمر بخوبي انجام دهد.
انزواي او در روستاي كَهَك نقطه عطف مهمي در زندگي ملاصدرا بود
و شتاب رشد روحي و علمي او را بسرعت افزايش داد و تصميم او را
براي انتخاب راه زندگي، قطعي ساخت. از تاريخچه زندگي جواني و
حتي نوجواني او برمي آيد كه از همان آغاز تحصيل، بهمان اندازه
كه به فراگرفتن دانش اصرار داشته، به تهذيب و تربيت روحي خود
هم علاقمند بوده و راه خود را مانند ديگر سالكان از پيش
برگزيده بوده است ولي انزوا و رياضتهاي روحي او در روستاي كهك،
او را قاطعتر و برنامه زندگي او را روشنتر ساخت.
براي ملاصدرا نه در فلسفه و نه در خُلقيات و روحيات نمي توان
همانندي در فلاسفه غربي يافت و نشان داد. پرفسور هانري كُربن
درباره او معتقد بود اگر بتوان ياكوب بوهمه و سوئدنبرگ را با
هم جمع كرد و بر توماس آكويناس افزود ملاصدرا خواهد شد.
ولي بنظر من اين ستايش براي ملاصدرا بسيار كم است. تاريخچه
زندگي و كارهاي او نشان مي دهد كه او را بايد شخصي مانند
فيثاغورس يا دست كم افلاطون دانست. عمق فلسفه او نيز به
همان سو گرايش داشته، بطوريكه هانري كربن و برخي ديگر او را
نوفيثاغوري يا نوافلاطوني مي ناميدند.
از كمالات فوق عادي او كه بگذريم، او يك نمونه انسان واقعي است
كه منش عالي و اخلاق و تهذيب نفس و دانش و بويژه فلسفه را يكجا
و ببهترين صورت، جمع كرده است و علاوه بر مكتب فلسفي خود كه
معروف است، مكتبي تربيتي را اداره مي كرده كه پس از وي مردان
بزرگي را به جامعه تحويل داده است.
خصوصيات شخصيتي ملاصدرا را در چند بُعد مي توان بررسي كرد:
1. از لحاظ روانشناختي و اخلاق و روح تربيت شده ديني و وارستگي
او.
2. از حيث دانش گسترده و داشتن تمام علوم زمان خود، بويژه
فلسفه و عرفان.
3. از جهت موقعيت عالي اجتماعي وي، عليرغم دشمني افراد حسود و
كم مايه يا مغرور.
4. از لحاظ نقش او در احياء و ترويج فلسفه و
بالابردن موقعيت فلسفه درحال زوال در ايران و فلسفه اسلام.
5. از جهت پركاري و ارزش علمي و كيفي و كمّي تأليفات.
6. از لحاظ شجاعت علمي و نوآوري و دفاع از افكار خود.
7. از ديدگاه وابستگي مذهبي در ايمان ديني.
8. از لحاظ خلاقيت و روح خلاّق، قدرت استنباط
مطالب ديگران، قدرت استدلال و شهود و اشراق در كنار هم.