توليد محتواي فلسفه و کودک
زينب برخورداري؛ استاديار دانشگاه تهران
چکيده
پژوهش و آموزش(هر دو) در توليد محتواي فلسفه و کودک نقش کليدي دارند. تغيير محتواي فلسفه براي کودکان و دستيابي به محتواي مناسب فلسفه و کودک، در گرو استقصاء موارد خلاف و وفاق اين دو حوزه است. اين مهم مستلزم ژرفنگري در مفهوم بوميسازي است. گام آغازين، توجه به تفاوت مفهوم فلسفه در دو حوزه ياد شده است که نقش محوري در اهداف آموزشي دارد. بيشتر آثار موجود در اين زمينه با يکي دانستن هدف آموزش، تغيير نام و يا آداب مطرح شده در داستانهاي سبک ليپمن را بمعناي بوميسازي گرفتهاند، در حالي که اين اقدام، سطحيترين لايه بوميسازي و مؤثر در کارآمدي داستانهاست. تغيير در اثربخشي داستانها و دستيابي به اهدافي که از فلسفهآموزي، بمعناي حکمت، مورد نظر است، نيازمند پژوهش است. آموزش معنويت براي کودکان با هدف ارتقاي دستيابي به قدرتهاي دروني از آموزشهايي است که بموازات فلسفه براي کودکان مورد توجه قرار گرفته است. اين بدانمعناست که تدوين برنامهيي جامعتر از برنامه آموزشي فلسفه براي کودکان، در جهان مورد توجه است. برنامه آموزشي فلسفه و کودک ميتواند با اطلاع از دو سيستم يادشده و تکيه بر حکمت مورد نظر حکيمان مسلمان (که با بسياري از حکيمان غيرمسلمان نيز همخوانيهايي دارد) اقدام به توليد محتواي مناسب نمايد.
کليدواژگان
فلسفه و کودک، فلسفه براي کودکان(P4C)، معنويت براي کودکان(S4K)، توليد محتوا، بوميسازي
***
کيستي کودک؛ بزرگسالي کوچک يا کودکي کودک
رضا ماحوزي؛ استاديار پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي
چکيده
اگرچه کودکان سازندگان آينده و صاحبان آن خواهند بود و اگرچه مواريث فکري و فرهنگي و علمي و ارزشي بايد از طريق تعليم و تربيت به کودکان منتقل شود و باز هم اگرچه اين تعليم و تربيت بايد کاملاً هدفمند باشد و جهت آن بسوي عقلانيت و پرورش انسان اخلاقي و عقلاني و متعبد باشد و درنهايت آدمي را بقدر طاقت و توان بشري، به مقام انسانيت برساند، اما اين پرسش مطرح است که اين تعليم و تربيت بايد چگونه انجام گيرد و دورههاي تفکيکشده آن بايد تا چه اندازه از يکديگر مستقل باشند و تا چه اندازه به يکديگر وابسته و مرتبط گردند؟ در اين نوشتار دو تلقي از آموزش عقلانيت و فلسفه به کودکان بررسي خواهد شد و نشان خواهيم داد كه چرا و به چه معنا، کودکان، بزرگسالاني کوچک نيستند.
كليدواژگان
تعليم و تربيت، کودک، بزرگسال کوچک، رشد طبيعي انسان
***
فلسفه کودکي از ديدگاه صدرالمتألهين
نواب مقربي؛ دکتراي کلام ـ فلسفه دين؛ پژوهشگر حکمت متعاليه ملاصدرا
چکيده
اين ادعا كه فيلسوفان اسلامي دربارة تربيت كودكان اظهارنظري نكردهاند، سخن معقول و منطقيي نيست؛ چرا كه اساساً طرح اين مسئله به دورة اخير و بويژه قرن بيستم اختصاص دارد و در دورههاي پيشين، اين مسئله يا اصلاً مطرح نبوده يا بشيوههاي ديگري به آن نگريسته ميشده است. ازاينرو، در نوشتار حاضر، نخست تلاش ميشود طرحوارهيي از ديدگاههاي عمده معاصر در حوزه رشد شناختي و اخلاقي کودک بيان گردد و سپس تصوير کليي از نظرية رشد کودک در فلسفه صدرالمتألهين بدست داده شود و در پايان نيز از لوازم و نتايج حاصل از نظريه رشد شناختي (نفساني) ملاصدرا ياد ميشود.
نظريههاي رشد كودك را به دو شيوة عمده ميتوان بررسي كرد: يكي از ديدگاه «رشد مرحلهيي» و ديگري از ديدگاه «رشد حلقهيي». نظرية رشد حلقهيي نخستين بار در اين مقاله مطرح ميشود و سابقة آن در نظريههاي رشد ديده نشده است. در نظرية مرحلهيي كه ژان پياژه نماينده آن است، كودكان همان «بزرگسالان كوچك»ند كه مرحله به مرحله ميبايست مراحل تكامل و رشد را طي كنند تا به بلوغ فكري و عقلي برسند. بديل ديدگاه مرحلهيي پياژه در نظرية حلقهيي رشد ملاحظه ميشود كه در آن، هر حلقه از رشد كودك منحصر بفرد و متمايز از هر دورة ديگري از كودكي و بزرگسالي است.
مدعاي اصلي نوشتار حاضر اين است که نخستين مرحلة رشد در ديدگاه ملاصدرا از بدو تولد نيست بلكه پيش از تولد است؛ يعني آدميزاده از زماني كه روح در بدن پديدار ميشود و در مرحلة جنيني است، تكامل خود را آغاز ميكند. وانگهي، طبق نظرية رشد نفساني ملاصدرا، تكامل آدمي با وقوع مرگ به پايان نميرسد. مرگ در واقع آغاز مرحله تكامل ديگري است كه تا بينهايت ميتواند ادامه يابد. اين دو خصيصه در حقيقت دو حلقة مفقوده در سراسر نظريههاي رشد شناختي كودك در روانشناسي و فلسفه امروز بشمار ميرود.
كليدواژگان
فلسفه کودکي ملاصدرا، نظريه رشد شناختي، نظريه رشد اخلاقي، رشد مرحلهيي، رشد حلقهيي
***
چيستانها، منابع قابل احياي اقوام ايراني
براي پرورش تفکر انتقادي کودکان و نوجوانان
ميکائيل رسولزاده؛ کارشناسي ارشد علوم اجتماعي
چکيده
چيستانها يکي از عناصر ادبيات فولکلوريک اقوام ايراني است که از منابع عمده بهبود تفکر و عقلانيت و نيز ارتقاي سطح فکري و بهبود شيوههاي انديشيدن و پرورش مهارتهاي تفکر در کودکان در گذشته بوده و قابليت احيا و بروزرساني به همان منظور در حال حاضر را دارد؛ هرچند در ادبيات عربي، عبري، يوناني، لاتيني و انگلوساکسون (انگليسي کهن) نمونههاي متعددي از چيستان (لغز) يافت ميشود. ولي پيران نيکانديش ما در بين اقوام مختلف آن را بعنوان منابع غني پرورش مهارتهاي تفکر گسترش دادهاند؛ آنچه به آن در بين ترکان و آذريها «تاپماجا» و در بين کردها «تشتانوک» و در بين لرها «چي نه چي نه» و نيز کلمه بلوچي «چاچ» يا آنچه در سراوان «چاچا ماچا» و در گيلان زمين «اين چيسه گه» «هنگي ايسه ـ هنگي نيه» و مسله ميگويند همان «لغز» عربي است که در اصطلاح ادباي فارسي، آن را «چيستان» (چيست آن) ميگويند. با شواهدي که ذکر ميشود حتماً به ياد آورديد چگونه گوش هوشتان از آن بازيهاي جذاب سيراب ميشدند و بنيانهاي تفکر در شما پيريزي ميشدند. خودتان واقفيد که اين آموزشهاي همراه با بازي و جايزه و تشويق، نتايجي معجزهگون داشته و بنيانهاي تفکر ايراني در کودکان از اين مبناها شکل گرفته است. درصدد خواهيم بود اثبات نماييم که تفکر انتقادي که يکي از شيوههاي مورد توجه دنياي معاصر است با مؤلفههاي ششگانهاش تماماً در اين منابع غني ما مستتر است و ما ميتوانيم با احيا و بروزرساني اين شيوههاي بومي علاوه بر نگهباني از اين منابع غني خود به تداوم آنچه آزمون پس داده معروف هستند، اقدام نماييم. در اين نوشتار، ضمن جستجوي معادل چيستانها در بين اقوام مختلف ايراني به خود چيستانها يادگاريهاي پيران عاقل اقوام ايراني ميپردازيم تا در تطبيقسازي آنها با مؤلفههاي ششگانه تفکر انتقادي مشکلي نداشته باشيم.
کليد واژگان
چيستان، تفکر انتقادي، احيا بنيانها، تطبيق
***
نقد و بررسي دو داستان «جودي انجمن مخفي تشکيل ميدهد» و
«خاطرات يک خونآشام عاشق» از منظر برنامة فلسفه براي کودکان
مريم عفتي کلاته؛ دانشجوي دکتراي فلسفه تعليم وتربيت
چکيده
در پژوهش حاضر با توجه به رويکرد برنامۀ فلسفه براي کودکان به داستان، با استفاده از نظر ليپمن دربارۀ لزوم برخورداري داستانهاي متناسب براي کاوش فلسفي، از سه شرط بسندگي ادبي، بسندگي روانشناسانه و بسندگي فکري دو داستان طنز «جودي انجمن مخفي تشکيل ميدهد» و «خاطرات خون آشام عاشق» بلحاظ برخورداري از کفايت ادبي، کفايت روانشناسانه و کفايت فکري، تحليل و بررسي شده است. در تحليل کفايت ادبي به بررسي ساختاري متن پرداخته شده و در بررسي کفايت روانشناسانه به روش ميداني داستانها مورد خوانش و نقد و تحليل کودکان قرارگرفته و کفايت فکري داستانها با مؤلفههاي تفکر فلسفي فيلپ کم سنجيده شده است. اين تحليل نشان داد که هر دو داستان از کفايت ادبي و کفايت روانشناسانة لازم برخوردارند، اما از کفايت فکري مناسبي برخوردار نيستند؛ بويژه در زمينة مهارتهاي تعاملي که در ميان ساير مهارتها درصد بسيار پاييني را به خود اختصاص داده است.
كليدواژگان
مؤلفههاي تفکر فلسفي، بسندگي ادبي، بسندگي روانشناسانه، بسندگي فکري
***
کودکان از نظر جان ديويي1
عاطفه يوسفي؛ کارشناس ارشد زبان و ادبيات فارسي
چکيده
موضوع آموزش و پرورش از مسائل بسيار مهم و حسّاسي است که اگر بشکل درستي اجرا نشود، در زمان حال و آينده عواقب غيرقابلجبراني در پي خواهد داشت. شيوۀ آموزش و پرورش مرسوم، باعث انفعال کودکان ميشود و تواناييها و استعدادهاي آنها را سرکوب ميکند. چنانکه ديويي بيان ميکند فضاي خانه و مدرسه بايد بگونهيي باشد که نشاط و سرزندگي را براي کودکان به ارمغان بياورد. مطالبي که به کودکان آموزش داده ميشود بايد در راستاي فهم، درک و نيازهاي کودک باشد و نکات کاربردي را دربرگيرد تا ميان زندگي واقعي وي و آموزشهايي که به او داده ميشود شکاف و دودستگي ايجاد نشود. والدين و مربيان بايد با شناخت دقيق و کامل کودک، ضمن پرورش استعدادها و علايقش او را در مسير صحيح هدايت کنند تا تعليم و تربيت، مؤثر و نتيجهبخش واقع شود. آموزش مفاهيم به کودکان بايد همراه با کندوکاو و بگونهيي باشد که سبب رشد تفکر انتقادي و توانايي استدلال منطقي در آنها شود، تا کودکان امروز در آينده به شهرونداني آگاه تبديل گردند.
كليدواژگان
جان ديويي، تعليم و تربيت کودک، کندوکاو، تفکر انتقادي
***
نظريه زبان ويگوتسکي و ارتباط آن با مباني نظري آموزش فلسفه به کودکان
سهيلا غلامي هره دشتي؛ کارشناس ارشد فلسفه تعليم و تربيت دانشگاه خوارزمي
رکسانا رشيدپور؛ کارشناس ارشد فلسفه تعليم و تربيت دانشگاه خوارزمي
چکيده
هدف اصلي نوشتار حاضر، بررسي نظريه زبان ويگوتسکي و ارتباط آن با مباني نظري آموزش فلسفه به کودکان ميباشد، تا اهميت نقش زبان و فلسفه در تقويت تفکر کودکان مورد توجه قرار گيرد. به اين منظور، از روش توصيفي ـ تحليلي استفاده شده است و يافتهها نشان ميدهد که سه عامل در رشد زبان کودک مؤثرند: بازي، مشاهده و تقليد، تعامل اجتماعي طبق مطالعات انجام شده. بنظر نگارنده، تعامل اجتماعي بيشترين نقش را در تقويت زبان و تفکر کودک دارا ميباشد. همچنين نگارنده بمنظور همخواني نظريه ويگوتسکي با مباني فلسفه به کودکان نقش اجتماعي زبان را مورد بحث قرار داده و معتقد است بررسي نظريات ويگوتسکي درک درستي از ضرورت آموزش فلسفه به کودکان بدست ميدهد و پايههاي علمي آموزش فلسفه به کودکان و تطابق روشهاي آموزش آن با نظريههاي علمي را روشن ميسازد.
کليدواژگان
زبان، تفکر، رشد زبان و تفکر، فلسفه براي کودکان، تعامل اجتماعي