«فلسفه براي كودك در حكمت متعاليه»

(نامي‌نو براي شيوه‌هاي كهن)

‌نواب مقربي‌

دكتراي كلا‌م

 

چكيده

اتكا به شيوه‌هاي غربي در آموزش فلسفه يا روش فلسفي به كودكان هرچند در جاي خود سودمند است ولي اطلا‌ق آن در فرهنگ و جامعه اسلا‌مي ـ‌‌‌ ايراني رسا و بسنده نيست و چه بسا پيامدهايي معكوس و نامأنوس ببار آورد. مسئله اصلي مقاله حاضر اين است كه آيا ميتوان چيزي بنام «فلسفه و كودك» را در حكمت متعاليه جستجو كرد و يافت يا اينكه فلسفه براي كودكان يكي از روشهاي نوين امروزي است كه اطلا‌ق آن بر حكمت و فلسفه قدما و حكماي ما جايز نيست و هدف سودمندي را بر نمي‌آورد؟ شايد اين مقاله نخستين جستاري باشد كه تاكنون مسئله را از اين چشم‌انداز مينگرد و ميكوشد با اتكا به حكمت متعاليه به كندو كاو و جستجو در آن بپردازد. با اينهمه، مقاله حاضر، تنها درآمدي به مسئله فلسفه و كودك در سنت اسلا‌مي‌ـ ايراني بشمار مي‌رود.

بيگمان «فلسفه و كودك» بمعناي آموزش انديشه‌هاي فيلسوفانه و متخصصانه به كودكان نيست. بعبارت ديگر، فلسفه و كودك گونه‌يي شيوةآموزش و پرورش است كه به طريقه‌ها و شيوه‌هاي فلسفيي همچون گفتگوي سقراطي، شك‌ورزي، تفكر انتقادي و تجزيه و تحليل منطقي تكيه ميكند.

حكمت متعاليه, فلسفه‌يي است كه بر سه پايه عقل، شهود (عرفان) و نقل (قرآن) استوار شده است. حقيقت امر اين است كه براي آموختن و آموزاندن حكمت متعاليه، «پرورش» بر «آموزش» تقدم دارد. حكمت متعاليه مبتني بر گونه‌يي شيوه زيست ديني است. شيوه زيست غربي ـ‌يوناني به هيچ روي برتر‌يي بر اين شيوة زيست ندارد. بعبارت ديگر، شيوة زيست حكمت متعاليه مبتني بر قواعد، قوانين، معيارها و محكهايي است كه تنها در درون همان شيوة زندگاني قابل فهم و دركند و سازگاري دروني دارند و مقايسة آن با ديگر شيوه‌ها قياس مع‌الفارق است. از اينرو شيوه‌هاي كار، قواعد و دستورالعملهاي فلسفه و كودك را نه تنها ميتوان از حكمت متعاليه ملا‌صدرا و اساساً از سنت فلسفي اسلا‌مي ـ‌ ايراني برآورد بلكه استخوانبندي و پيرنگ اين دستورالعملها از پيش در سنت فلسفي ايراني و بويژه فلسفة ملا‌صدرا و حكمت متعاليه، برجاست. اين استخوانبندي تنها نيازمند پيكربندي، گسترش و پرورش است.

كليدواژه‌ها:

 فلسفه و كودك، حكمت متعاليه، عقل، شهود،  نقل، تقدم پرورش بر آموزش


 

سهم آموزش در بارورسازي خلا‌قيت در كودكان

عليرضا امين

كارشناس ارشد جامعه‌شناسي و دبير آموزش و پرورش

رضا ماحوزي

عضو هيئت علمي پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي

 

چكيده

پرورش خلا‌قيت و رشد عقلا‌نيت، مسئله‌يي است كه ميتوان از زواياي متعددي به آن پرداخت. ميتوان گفت قوام فرهنگي و علمي هر جامعه بر توانايي نيروهاي فكري آن جامعه مبتني است. از اينرو لا‌زم است متوليان امور، دقت و سرمايه‌گذاري لا‌زم جهت بارورسازي اين تواناييها در سنين كودكي را در دستور كار خود قرار دهند. آنچه در اين نوشتار مورد تأكيد واقع شده است نه ذكر ضرورت اين مهم، كه خود بحثي مفصل است، بلكه فنون و روشهاي نيل به آن است. به اين منظور، پس از بيان قواعد و دقايق تدريس صحيح و نحوه تعامل سازنده معلم و دانش‌آموزان، روش تدريس ابن‌سينا، كه بر رويكرد تفكر جانبي مبتني است، بعنوان نمونه‌يي از فنون بارورسازي خلا‌قيت كودكان ذكر شده است.

كليدواژه‌ها:

 خلا‌قيت، آموزش، روش تدريس، ابن‌سينا، تفكر جانبي


 

والدين؛ بزرگترين معلمان فلسفه و كودك

)تأملي در نقش والدين در تربيت فلسفي كودكان(

 

وحيده عامري

کارشناس ارشد فلسفه و حکمت اسلامی

چكيده

پروژه فلسفه و كودك با هدف اصلي پرورش تفكر خلا‌قانه و مسئولا‌نه در كودكان بر آن است تا مسير جديدي در تربيت فلسفي كودك گشوده و پنجره تازه‌يي را به روي آينده‌يي پربار باز كند.

اما بنظر ميرسد در اين طرح عظيم، نقش والدين بخصوص مادران بعنوان اولين و مهمترين نهاد تربيتي مغفول و مجهول مانده و شايسته است كه متوليان امر، اين مهم را مدنظر قرار داده  و در معرفي اين برنامه به والدين و آشنا نمودن هرچه بيشتر آنها با اين طرح و اهداف آن سعي بليغ نمايند.

روشها و راهكارهاي متعددي براي آشناسازي والدين در سطح وسيع ميتوان ارائه داد كه از جمله آنها: تهيه و تنظيم كتابهاي كمك آموزشي و توزيع آن در سطح اجتماع؛ ساختن فيلمهايي با محتواي تربيتي و پخش آن از تلويزيون؛ طراحي مسابقات تلويزيوني؛ آموزش والدين با داير كردن كلا‌سهاي تربيت فلسفي در اماكن فرهنگي و ... ميباشد.

كليدواژه‌ها:

 فلسفه و كودك،  والدين، خلا‌قيّت، تربيت فلسفي


 

ظرفيتها و موانع فلسفه اسلامي براي تربيت كودك

 

مرتضي بحراني

استاديار پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي

چكيده

پرسش مقاله حاضر اين است كه فلسفه اسلا‌مي، چه ظرفيتهايي را براي تربيت از كودكي پيشنهاد ميدهد؟ اگر چنين ظرفيتهايي در تاريخ فلسفه اسلا‌مي، آشكارا بكار گرفته نشده است، آيا ميتوان از موانعي نام برد كه كار تربيت را بر فلسفه مسلمانان دشوار كرده است؟ بنابرين نوشتار حاضر به دو سوي ايجابي و سلبي فلسفه اسلا‌مي در قبال موضوع كودك و تربيت از كودكي ميپردازد و استدلا‌ل ميكند كه موانعي چند، امكان پرداختن فلسفه اسلا‌مي به موضوع كودك و تربيت از كودكي را دشوار ساخته است؛ يكي به تعريف فلسفه در سنت فكري مسلمانان مربوط ميشود. بطور سنتي، تعريفي كه فلا‌سفه از فلسفه داشته‌اند و تعريف غالب نيز بوده است، امكان مسئوليت اجتماعي و تربيتي از آن را سلب كرده است. دوم، به ماهيت انحصار عقل نزد فيلسوفان باز ميگردد؛ در حالي كه انديشه اجتماعي و تربيتي متضمن نوعي برخورداري افراد مدني از موهبت عقل است، در متون فلسفي اسلا‌مي تعقل و بعبارتي فلسفه‌ورزي، طبقاتي ديده شده است. سوم، عدم پايبندي فيلسوفان اسلا‌مي به ايده مدني‌الطبع بودن انسان است كه كار تربيت و امكان پرداختن به موضوع كودك را از آنان دريغ داشته است. با اين حال، همين فلسفه از زوايايي چند، داراي ظرفيتهايي براي اين مهم نيز هست كه از آن جمله ميتوان به آموزش استدلا‌ل و تفكر انتقادي از يكسو و زيست حكيمانه  از سوي ديگر اشاره كرد. اين نوع اخير همان فلسفه بمثابه تجربه است كه حكيمانه زيستن را پيش‌ ميكشد. در اين راستا فيلسوف در ميان جامعه و بويژه در بين كودكان ميرود و يافته‌هاي فلسفي خود را بسان تجربه‌يي زيسته به آنان منتقل ميكند.

كليدواژه‌ها:

فلسفه اسلا‌مي، كودك، تربيت از كودكي، موانع، ظرفيتها

 

 

 

 

 

 


 

كودك و داستانهاي فكري در شاهنامه

معصومه ذبيحي

‌استاديار دانشكدة الهيات، دانشگاه فردوسي مشهد

چكيده

از ديرباز انسان از طريق قصه‌گويي و داستانسرايي، تمايلات و تفكرات مخاطب را برانگيخته و بعنوان ابزاري مهم در امر تعليم و تربيت مؤثر بوده است. داستان وسيله‌يي براي تهييج تفكر، ايجاد پرسش و خلاقيت در انسان بوده و از اين طريق به مفاهيم عميقتري پي‌‌برده است. در شاهنامه داستانها بسادگي، مخاطب را مجذوب خويش نموده و او را به فكر فرو ميبرد تا پاسخ پرسشهاي خويش را دريابد.

كودكي سرآغاز پاسخگويي به سؤالات و دريافت تربيتي صحيح و اصولي براي همه زندگي است. شاهنامه در سه نظر از جهت توجه به موضوع كودك قابل بحث است:

1 بيان ويژگيهاي دوران كودكي شخصيتهاي داستاني آن كه هر يك به تنهايي ميتواند مدرسه تعليم و تربيت باشد؛ كودكي زال، رستم، سهراب و ... هر كدام ميتواند بيانگر خصوصيات خلاق و سابقه هوش و استعداد فرزندان ايران زمين باشد.

2. تأثير و اهميت كودكي در فصول بعدي زندگي. در مقاطع مختلف زندگي انسان، چگونگي گذراندن دوران كودكي، بسيار مهم بوده است. در شاهنامه، ويژگيهايي براي كودكي قهرمانان بيان ميشود كه آثار آن در جواني، ميانسالي و پيري فرد، خود را نمايان ميسازد.

3. فرايندي از مجموعه داستانهاي شاهنامه در قالب ساده‌نگاري براي رسوخ در ادبيات كودك و آشناسازي او با انديشيدن و پاسخگويي و ايجاد خلاقيت و پرورش ذهن در زندگي.

داستانها بايد با فرهنگ بومي، ملي و مذهبي كودك هماهنگي داشته باشد. اين نكته در قصه‌هاي شاهنامه بوسيله بازنويسي ميتواند صور ت‌پذيرد و نگارنده با سادگي و رواني داستانها، كودك را به تفكر و گفتگو و كندوكاو فكري وادارد و حلاوت حكمت را به جان او بچشاند.

از همينجاست كه انديشيدن در جامعه آغاز ميشود و در سنين بالاتر، نيازي نيست كه گروهي هميشه براي گروهي ديگر بينديشند و تفكر كنند و تصميم بگيرند و از همه بالاتر دستورالعمل قرآن است كه براي تدبر بصورت اصولي در انسانها از كودكي تا پيري، راه خود را پيدا كرده است.

در اين مقاله، ضمن بررسي نكات مذكور و ارائه مصداقهايي از شاهنامه، راهكارهايي براي ترويج شاهنامه‌خواني در دنياي امروز مطرح خواهد شد.

كليدواژه‌ها:

كودك،  خلاقيت، تفكر،  ادبيات،  حكمت، شاهنامه 


 

تأديب كودكان بزهكار در سايه فلسفه و كودك

ريحانه ريخته‌گر

كارشناس ارشد حقوق بين‌الملل

چكيده

نگراني راجع به مجازات حبس كه اين روزها به شدت فراگير شده، موضوع جديدي نيست. سلب آزادي و نگهداري مجرمان به دور از جامعه، ظاهراً ساده‌ترين راهي‌ست كه به فكر قانونگذار مي‌رسد؛ اما اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا بهترين راه هم هست؟

جرم و مجازات مفاهيمي‌ست كه پيشينه‌يي به بلنداي زندگي انسان‌ها در روي زمين دارد و تناسب بين اين دو، كليد اصلي رعايت عدالت در اين راستاست. با اين حال ارزيابي روش‌هاي مجازاتي تعيين شده و تناسب موجود بين آنها آخرين چيزي‌ست كه ذهن قانونگذار را مشغول مي‌كند.

جامعه اجتماعي كنوني آنقدر وسيع‌ شده كه ميزان اعمالي كه به نوعي تماميت و امنيت آن را به خطر مي‌اندازند، به همان نسبت وسعت يافته است. در اين ميان، مجرم، فردي‌ست كه از ارزش‌ها و هنجارهاي جامعه جدا شده و عليه آنها برخاسته است. اگر بخواهيم واقع‌گرا باشيم، بايد بپذيريم كه خيل زيادي از مجرمان امروز، با شرايطي دست و پنجه نرم مي‌كنند كه يا مجبور به شكستن اين هنجارها شده‌اند؛ مثل فقر شديد و يا در برخي موارد تصادفاً به اين وادي كشيده شده‌اند. مجرماني از اين دست، حالت خطرناك يك مجرم ضد اجتماعي را ندارند بلكه صرفاً به دنبال راه فراري از موقعيت اسفبار خود هستند كه به خاطر انحراف در اهداف، به مسير جرم و جنايت كشيده شده‌اند. در عين حال، حبس به عنوان يك شيوه مجازاتي آثار سوئي دارد كه از چشم هيچ‌كس پوشيده نيست.

از آنجا كه كودكان بيصداترين قربانيان اين روش هستند شايد زمان آن باشد كه خلا‌قيت به خرج داده و راهي مناسب، بدون عواقب و مؤثر پيشنهاد دهيم. راهي كه احتمال برگشت به مجازات را كمتر كند نه اينكه به آن دامن بزند!

تذكر اين نكته ضروري به نظر مي‌رسد كه مجازات به امثال حبس و ديه محدود نمي‌شود بلكه امروزه به عنوان ابزاري براي ارضاي هدف اصلا‌حي آن، هرگونه روشي را در بر مي‌گيرد كه به مجرم كمك كند تا راه درست را در پيش گيرد. براي مثال، مواردي از آراء قضات موجود هستند كه حكم به نوشتن جريمه يا نوشتن يك مقاله بجاي گذراندن دوره حبس داده‌اند و اين  روش،  ورود به يك دوره جديد مجازاتي را نويد مي‌دهد.

نبايد فراموش كرد كه براي اصلا‌ح رفتار بايد به اصلا‌ح فكر پرداخت. كودكان بدون شك آينده هر جامعه هستند و صرف وقت براي اصلا‌ح تفكر و به دنبال آن، رفتار آنها بدون نتيجه نخواهد ماند.

با اين تعاريف، به كارگيري برنامه «فلسفه و كودك» براي به سلا‌مت گذراندن كودك از اين وادي، شايسته به نظر مي‌رسد. كودكان بزهكار بيشتر از هر كودك ديگري نياز به اين توجه مضاعف دارند، تاكاري كه والدين انجام نداده‌ يا از پس آن بر نيامده‌اند را جبران كنند.

بنابرين يا بايد مجازات كلا‌سيك را كنار گذاشت و كودكان بزهكار را تشويق به حضور در اين كلا‌سها كرد يا راهي باقي نمي‌ماند جز اينكه به گنجاندن اين كلا‌سها در كانون اصلا‌ح و تربيت بسنده كرده و اميدوار بود كه از وخامت آن بكاهد.

كليدواژه ها:

كودك،  حقوق، جرم،  اصلا‌ح،  قانون