ملا‌صدرا و علم كلا‌م‌

(زندگي، مكتب و شخصيت صدرالمتألهين/ ‌قسمت سي‌ و دوم) ‌

استاد ‌سيّدمحمّد خامنه‌اي

رئيس بنياد حكمت اسلامي صدرا

چكيده

‌ملاصدرا و حكمت متعاليه بعنوان شخصيت و مكتبي كه توانست تعارضات ظاهري علوم مختلف اسلامي را كنار بزند و به لبّ مشترك آنها دست يابد و آنها را در كنار هم و ياور هم قرار دهد، دريچة نويني در علم كلام نيز گشود.

صرفنظر از عقايد كلامي ملاصدرا و پاسخهاي وي به اشكالات ديگران، نگرش او به تاريخ علم كلام و متكلمان نيز بخودي خود حائز اهميت است. او معتقد است متكلمان غير اماميه، راه و روش درست كلام و منشأ حقيقي معارف كلامي كه همانا معارف اهل‌بيت(ع) است را گم كرده‌اند و بر آنان تأسف ميخورد كه بر اشتباه خود اصرار و پافشاري دارند و بهمين دليل نه خود، خود را متكلم ميداند و نه با وجود اينكه مباحث كلا‌مي متعددي در آثار وي مطرح است ميتوان او را متكلم ناميد.

اگر تاريخچه و سير علم كلام را بررسي كنيم تا حد زيادي نگرش و عقيدة ملاصدرا تأييد ميشود.

كليدواژگان: علم كلام، كلام شيعي، معتزله، اشعريه، ‌معارف اهل‌بيت، حكمت متعاليه

 

بازتاب تمثيل سايه و آية مَدَّ الظِّل در حكمت متعاليه

 

مهدي زماني

دانشيار دانشگاه پيام ‌نور

چكيده

نقش تمثيل براي بيان حقايق مابعدالطبيعي در حكمت متعاليه بسيار برجسته است. در اين مقاله با روش توصيفي ـ تحليلي به تمثيل سايه (ظل) و بازتاب آيه» ظل (ألم تَرَ إلي رَبِّكَ كَيفَ مدّ الظّل) و نتايج آن در آثار ملاصدرا و پيروان مكتب وي خواهيم پرداخت. تبيين رابطة عالم با حق تعالي بر اساس اضافة قيوميّه شكل ميگيرد و بر اساس آن، عالم ظل خداوند است و وجود مستقل و مكتفي بذات ندارد. انسان كامل، همچون تجلي همة صفات حق، ظل خدا و خليفة اوست. افزون بر اين، هر مرتبه از مراتب وجودي آدمي ساية مرتبة برتر است.

ملاصدرا از رابطة سايه و صاحب سايه براي تبيين اصالت وجود و اعتباريت ماهيت، وجود منبسط الهي، برهان صديقين، تجلي جلال و جمال و نسبت ميان علت و معلول بهره‌هاي فراواني برده است. از ديدگاه او ظل (نمود) همچون برزخي ميان بود (نور) و نبود (ظلمت)، كليدي براي گشودن و درك برخي از مسائل عمدة خداشناسي، كيهان‌شناسي و انسان‌شناسي است. نفي استقلال وجودي، حكايتگري و نمايندگي، دلالت و راهنمايي، استتار و اختفا، گسترش و امتداد، تناظر ميان اجزاء، تلازم و معيّت، اتحاد و يگانگي و رجوع به اصل، از مهمترين وجوه تمثيل سايه است كه ملاصدرا در تبيين مسائل اساسي حكمت خويش از آنها بهره ميگيرد.

كليدواژگان: حكمت متعاليه، آيه ظل ممدود، رابطه حق و خلق، اصالت و اعتباريت، تمثيل سايه

 

فضيلت از ديدگاه ملاصدرا

زكريا بهارنژاد

استاديار گروه فلسفه و حكمت اسلامي، دانشگاه شهيد بهشتي

چكيده

‌بلحاظ تاريخي، نظرية فضيلت نسبت به ديگر نظريه‌هاي مطرح در باب اخلاق از سابقة بيشتري برخوردار است و در سير تاريخي خود، دچار تغييرات و تحولاتي شده است. سوفسطائيان نخستين متفكراني بودند كه اين اصطلاح را بكار برده‌اند ليكن مقصود آنها از تحصيل فضيلت، فضيلت سياسي بود. سپس سقراط آن را به حوزة اخلاق (فضائل نفساني) وارد كرد و با معرفت يكسان انگاشت. در دورة بعد، ارسطو قلمرو آن را به فضائل عقلاني توسعه داد و عموم مشائيان نظر وي را با اندك تفاوتي پذيرفتند. ويژگي اصلي اخلاق مشائي‌ـ‌‌ارسطويي دربارة مسئلة فضيلت، مبتني بر انسان‌محور بودن، تفكيك اخلاق از ديانت و محور قرار گرفتن ماهيت است. در اين ديدگاه، فضيلت كيف نفساني است كه بر نفس عارض ميگردد.

تحولي كه اين نظريه در ديدگاه حكيم ملاصدرا پيدا كرده اينست كه اولاً، آن را بر اساس خدامحوري قرار داده است، يعني كسب فضيلت علاوه بر تبيين رابطة انسان با سياست و حكومت و همنوعانش (رابطه» انسان با انسان)، بيانگر رابطة عميق انسان با خداست. كسب فضيلت ابزار و وسيلة قرب به خدا و دست يافتن به سعادت ابدي است. فضيلت از ديدگاه ملاصدرا، اولاً يك حقيقت مشكك است كه عاليترين مرتبه» آن معرفت و ايمان به خداست. ثانياً، فضيلت، ناظر به تبيين رابطة شريعت با سياست است و از اين طريق با ديانت ارتباط پيدا ميكند و با دين رابطه‌يي تعاملي دارد. ثالثاً، نظرية ملاصدرا در باب فضيلت، مبتني بر وجودشناسي است. از نظر او مفهوم فضيلت مانند مفاهيم سعادت، كمال و خير، يك مفهوم وجودي است و در پرتو اصالت وجود قابل فهم و درك است.

اين مقاله ضمن بررسي انواع فضيلت، رابطة فضيلت با صفات خير، سعادت و كمال، موانع نيل انسان به فضائل و كمالات و نيز تفاوت روش ملاصدرا با مشائيان در اينباره، به بررسي موضوع براساس ديدگاه ملاصدرا ميپردازد.

كليدواژگان: فضيلت، فطرت ثاني، وجود شناسي، حريت نفس، كمال، سعادت، خير

 

درآمدي بر فلسفه، مديريت و سبك زندگي (از منظر ملاصدرا)

طوبي كرماني

دانشيار گروه فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه تهران

چكيده

‌ضرورت وجود يك نظام مديريتي براي جوامع بشري، موجب ظهور نظريات مختلف و گاه متعارض شده است. از سوي ديگر هر نظرية مديريتي، مولود نوعي معرفتشناسي است كه بر مبناي انديشه‌هاي جهان شناسانه و انسان شناسانة دانشمندان مختلف و غايات مرتبط با آن نوع معرفتشناسي شكل گرفته است. اين پژوهش در صدد بررسي بهترين مدل مديريتي براي ايجاد بهترين شيوة زندگي از نگاه ملاصدراست. اين نوع مديريت كه در ادبيات فلسفي ملاصدرا گاهي بپيروي از گذشتگان، رئيس مدينه و گاهي بر اساس ادبيات ديني، ولايت ناميده شده است، قسمي از اقسام حكمت عملي است. در نگاه ملاصدرا، تنها نظام «فلسفي ديني» است كه درصدد پيريزيِ مدل مديريتيِ خاص بر محور وجود متعاليِ خداوند و تمدن توحيدي است؛ بر اين اساس كه عبوديت و توحيد1،‌ ‌محور هستي و سبك و شيوة زيستِ آن، اعتدال2 و نظم و تقوي است3. در اين تمدن، انسانها هويت خاص يافته و زندگي نيز معنايي ويژه دارد زيرا جنس نگرش به هستي، دنيا و هدفمندي آفرينش و معناداريِ زندگي، اقتضاي انسان خاص، دنياي خاص و مديريت و زيستِ خاصي دارد. تلازم هميشگيِ «الذين آمنوا و عملوا الصالحات»‌ ‌در اين تمدن توحيدي، حكايت از وابستگيِ مبانيِ نظري و عملي (حكمت نظري و عملي) در ساختار اين تمدن توحيدي دارد. از اينرو، دقت در نوع نگاه ملاصدرا به اين دو حكمت و كاركردهاي آن براي فهم معناي زندگي و سبك و شيوه و مديريتِ آن نيز، ضروري خواهد بود.‌

 كليد واژگان: فلسفه، تمدن توحيدي، معناي زندگي، مديريت ولايي، سبك زندگي ‌

 

تحليل معناشناختي الزام اخلاقي از منظر علامه طباطبايي

عباس گوهري، استاديار گروه فلسفه و حكمت اسلامي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركز

پيمان صفري، دانشجوي دكتري فلسفه و حكمت اسلامي دانشگاه تربيت مدرس تهران

چكيده

يكي از مهمترين نظريات در حوزة فرا اخلاق و دربارة تحليل معناشناختي الزام اخلاقي، نظرية اعتباريات علامه طباطبايي است. از نظرية مذكور تفسيرهاي مختلف و بعضاً متناقضي ارائه شده است. در اين نوشتار، دو خوانش و تفسير مهم از اين نظريه مورد بررسي قرار گرفته است. طبق تفسير اول، مفاد بايدهاي اخلاقي، ضرورت اعتباري و مجازي است؛ بطوريكه فاعل اخلاقي نسبت امكانيِ خود و فعل اخلاقي را بنابر مقاصدي، بمنزلة نسبت وجوبي جعل و اعتبار ميكند. طبق تفسير دوم، اعتباريات در نظر علامه همان معقول ثاني فلسفي است و بنابرين بايدهاي اعتباري اخلاقي، درواقع، مجازي و اعتباري بالمعني الأخص نيستند بلكه ضرورتهايي تكويني هستند كه داراي منشأ انتزاع عيني در خارج است. تفسير اول عمدتاً به اصول فلسفه‌ ‌و رسائل سبعه و تفسير دوم به برخي فقرات پراكنده در الميزان‌ ‌و رسالة الولايه‌ ‌مستند شده است.

در اين نوشتار و در مقام داوري و ارزيابي، تفسير اول ـ از حيث انتساب به علامه‌‌ـ قويتر و صحيحتر دانسته شده است. از حيث مطابقت يا عدم مطابقت با واقع و ميزان انسجام دروني نيز، موضع نوشتار حاضر اينست كه نظرية اعتباريات علامه طباطبايي فاقد دليل، ناسازگار با شهودهاي انساني، خودشكن و فاقد مانعيت ميباشد. در نهايت بنظر ميرسد نظريه» علامه دربارة تحليل معناشناختي الزام اخلاقي ناتمام بلكه نادرست باشد.

 كليدواژگان: معناشناسي اخلاق، الزام اخلاقي، بايد و نبايد اخلاقي، علامه طباطبايي، اعتباريات ‌

 

بررسي انتقادي ديدگاه لايب نيتس پيرامون نفس،با رويكرد حكمت متعاليه

فروغ السادات رحيم پور، دانشيار گروه فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه اصفهان

مهدي گنجور، دانشجوي دكتري حكمت متعاليه دانشگاه اصفهان

چكيده

بخش گسترده‌يي از واكاويها و جُستارهاي فلسفي حكما و انديشمندان در تاريخ فلسفه، مربوط به ماهيت نفس و چگونگي ارتباط آن با بدن است. انديشه‌ورزان اين عرصه از صدر تا ذيل و از شرق تا غرب، همه بنوعي به اين ساحت گام نهاده و نظريه پردازي نموده‌اند. در اين ميان، رويكرد لايبنيتس به مسئلة نفس و بدن تأمل برانگيز و البته قابل نقد است. آثار و مكاتبات او حكايت از دو رهيافت متفاوت «تمايزانگاري» و «يگانه انگاري» در حل معضل رابطة نفس و بدن دارد. تعريف نفس و بدن بر اساس موناد شناسي، مسئلة تجرد و روحانيت نفس، اعتقاد به ازليت و قِدَم نفس و تبيين دو رهيافتِ متفاوت وي در مسئلة ارتباط نفس و بدن، از مهمترين مسائل مورد بحث در انديشة او است. در اين مقاله سعي داريم ضمن طرح دقيق مسئله، به بيان آرا و نظريات لايبنيتس دربارة نفس و رابطة آن با بدن، با نگاهي انتقاديبر اساس مباني حكمت متعاليه بپردازيم.

كليدواژگان: موناد،  نفس، بدن، تمايزانگاري، يگانه انگاري، لايب نيتس، حكمت متعاليه

 

دامنة مهجوريت دلالت التزام نزد منطقدانان مسلمان

حسين رشيدزاده؛ دانش آموخته كارشناسي ارشد فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه تهران‌

احد فرامرزقراملكي؛ استاد گروه فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه تهران

ناديا مفتوني؛ استاديار گروه فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه تهران

چكيده

مسئلة مهجوريت دلالت التزام را براي نخستين بار ابن‌سينا مطرح كرد و منطقدانان پس از وي آن را بمنزلة يك مسئلة منطقي مدون كردند و در نتيجه ديدگاههاي مختلف بميان آمد. اين ديدگاهها بترتيب فراگيري و شمول عبارتند از: مهجوريت در زبان بطور كلي، مهجوريت در زبان علم و مهجوريت در حد تام كه بترتيب توسط غزالي، ابن سهلان ساوي و طوسي ارائه شد. مهجوريت دلالت التزام صرفاً يك توصيف زباني نيست بلكه بصورت يك ضابطه و توصيه است؛ كاربرد دلالت التزام در تفاهم يا علم و ...مجاز نيست. در اين مقاله پس از گزارش و نقد آراء منطقدانان، ديدگاه چهارمي بعنوان ديدگاه مختار پيشنهاد ميشود. بر اساس اين ديدگاه، دلالت التزام در زبان علم و نيز در مقام بيانِ تكاليف فقهي، حقوقي و اخلاقي مهجور است. امروزه برخي از روانشناسان با أخذ مؤلفة صراحت در سبك ارتباطي قاطعانه بنحوي ديدگاه نخست را احياء كرده‌اند.

كليدواژگان‌ : مهجوريت دلالت التزام، لوازم بيّن و غيربيّن، تناهي و عدم تناهي لوازم، عقلي بودن لوازم

 

ابن‌عربي و نظرية «تقليد از خدا»

نفيسه اهل سرمدي، دانشجوي دكتري فلسفه اسلامي دانشگاه شهيد بهشتي تهران

مريم السّادات ايزدي، ‌دانشجوي دكتري تصوف و عرفان دانشگاه اديان و مذاهب قم‌

‌چكيده

علم، در انديشة ابن‌عربي شناخت ذات اشياء است. بعقيدة او تنها خداوند است كه ميتواند اشياء را بالذات و بدون وجود امري زائد بشناسد و لذا جز خداوند، همگان علمي تقليدي خواهند داشت. چنين است كه تقليد، ركن اساسي معرفتشناسي ابن‌عربي را تشكيل ميدهد. او بلحاظ محدوديتهاي قواي ادراكي، اصابت آنها به حقيقت را اتفاقي دانسته و لذا تقليد از خدا را اولي از تقليد از قواي ادراكي ميداند.

تقليد از خدا كه چكيدة نظرية معرفتشناسي شيخ اكبر است، بمعناي آنست كه انسان به حذف وسائط ـ وساطت قواي ادراكي و وساطت ظواهر اشياـ در امر شناخت بپردازد و بدين طريق با ذات اشيا مواجهة مستقيم پيدا كند. اين نظريه كه نوشتار حاضر، ادعاي پرداختن به آن را دارد بر مبناي انسان‌شناسي شيخ استوار است. در اين مقاله در نظر داريم به اين نظرية معرفتشناختي نگاهي ژرف داشته و پس از پرداختن به معنا و مفهوم دقيق آن و اهميت و مراتب آن، به بيان شرايط و ويژگيهاي تقليد صحيح در نظر ابن‌عربي بپردازيم. ذكر اين نكته ضروري است كه تقليد، در عرفان ابن‌عربي آنگاه نظريه‌يي معرفتشناختي قلمداد ميشود كه وصفي براي عقلا و اهل خرد باشد. اين تقليد در بستر سلوك بسوي خداوند شكل ميگيرد و انسان را تا تشبّه به حضرت باري بپيش ميبرد تا آنجا كه جهاني شود عقلي، مضاهي جهان عيني.

 كليدواژگان: تقليد، معرفت، وحي، انسان‌شناسي، عبوديت، عقل