سرمقاله
در هفتهاي كه گذشت، تهران بزرگترين واقعة سياسي جهان را ناظر بود و شانزدهمين اجلاس جنبش غيرمتعهدها ظرف شش روز، ببهترين صورت شكلي و محتوايي برگزار شد. در اين اجلاس، دلسوختگان ملل غيرمتعهد و غير وابسته به قطبهاي سياسي سابق، كه امروز خود آنها قطب پيشرو سياسي و اجتماعي هستند، باميد روزگاري بهتر براي بشريت و طرحي نو بمنظور استقلال و آزادي ملل از استثمار پنهاني دول غربي و برپايي صلح و عدالت و مواسات بينالمللي و اهدافي از اينگونه، تلاشهايي را انجام دادند.
فلسفه» تأسيس اين نهاد سياسي بينالمللي ـكه حدود دو سوم اعضاي سازمان ملل در آن عضويت دارند و پس از سازمان ملل مهمترين جامعة سياسي بينالملل استـ حفظ استقلال و جدايي خود از دو قطب كمونيسم و سرمايهداري و ادامه حيات سياسي بصورتي دور از اهداف و افكار و اغراض آن دو قطب سياسي بود.
فلسفة سياسي كمونيسم، حمايت ظاهري از حقوق قشري بنام رنجبران و زحمتكشان بود و فلسفه سياسي غربي، دفاع از حقوق سرمايهداران و آزادي استثمار بقيمت بردگي پنهاني ديگر اقشار جامعه و سلب آزادي انساني آنان. همانگونه كه ديده ميشود هر دو اين نظامها، درواقع دو مكتب فكري و فلسفي بودند كه كاخ آمال خود را بر بنياد آن فلسفه بنا كرده بودند.
امروز گرچه نظام شوروي ساقط شده ولي نظام غربي همچنان بر اساس فلسفة كلي خود ـكه گاه بنامهاي ديگر همچون سودگرائي، عملگرائي، ليبراليسم و مانند اينها ناميده ميشودـ عمل ميكند و پاية رفتارهاي سياسي ديپلماسي و اقتصادي و حتي نظامي آن، يك انديشه و يك مكتب فلسفي است كه درواقع پنهان، از مكتب ضد بشري صهيونيستي مايه گرفته است.
بديهي است كه هر نظام يا مؤسسة سياسي ديگر بخواهد در مقابل چنين نظام جهانخوار سودطلبي زندگي كند بايد از خود استقلال فرهنگي داشته و بدور از فرهنگ عقبمانده غربي بر پاية انديشه و فلسفة انساني مشخص و كارآمد بنا شده باشد وگرنه در دستانداز تاكتيكها و موقعيتهاي مختلف زماني و مكاني، راه و هدف خود را گم خواهد كرد يا در چاله سكون و چاه بيعملي و بيثمري خواهد افتاد.
جنبش غيرمتعهدها، درست است كه با هدف جدايي از خطكشيها و مبارزطلبيهاي دو جناح جهاني چپ و راست بوجود آمد، اما واقعيت آنستكه اين مقدار چشمانداز يا هدف را نميتوان خاستگاه فلسفي و آرمان بابرنامه و بدستآمدني دانست و نتيجه اين شد كه پس از طي بيش از نيم قرن، هنوز اين جنبش انسجامي نيافته و جستهگريخته برخي از اعضا، هنوز به اهداف و سياستهاي دشمن متعهد ماندهاند. جاداشت كه اين فقر فلسفي و مكتبي در قطعنامة اين اجلاسيه جبران گردد يا تا دير نشده ستاد يا دبيرخانة ايراني اين جنبش هرچه زودتر با همكاري و ياري متخصصان، اين نقيصه را جبران كنند.
خوشبختانه مقام معظم رهبري در سخنان نغز خود با اشارهيي كه به نقطة مشترك و ذاتي همة انسانها و ملتهاي عضو اين جنبش و محور قرار دادن «فطرت»، (كه ماية اصلي فلسفة عدالتطلبي و آزاديخواهي و صلح و امنيت و توجه به خداوند است) داشتند، پاية اصلاح اين نقيصه را نشان دادند.
مسلماً در روزگاري كه شياطين بزرگ و كوچك بر سر راه ملتها نشستهاند و براساس فلسفهها و مكاتب شيطاني خود به گمراهسازي ملتها مشغولند، به مقصدرساندن اهداف ملتهاي صلحجو و عدالتطلب بدون داشتن مكتبي عقلاني و فلسفي و عرفاني مطابق با فطرت، امري محال مينمايد و بدون شناخت فلسفي و استدلالي آفريدگار و علم و قدرت او و ديگر اصول فكري حياتي بشر، عدالت و حقوق ذاتي او و آزادي و كرامت انساني، الفاظي بيمعنا و گمراه كننده خواهند بود.
مدت نيم قرن اين جنبش بدون نقشه راه، در وادي «تيه» دوري از هدف و انديشة فلسفي، به دور خود چرخيدهاند، اما امروز كه ايران بيرق آنرا در دست دارد لازم است ديباچة برنامههاي جنبش را، ـهمانگونه كه در مقدمة قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آمده استـ براساس يك مكتب مشترك و يك فلسفة فطري پايدار قرار دهد و قطار سعادتطلب اين سازمان بزرگ و رقيب سازمان ملل را بر روي ريل خود قرار دهد تا به اهداف والاي سعادت و عدالت و امنيت برسد.
اجلاسية ايراني اين جنبش، همة كمالات و زيبائيهاي يك اجلاس سياسي راهبردي را با خود داشت، بجز يك نقيصه كه عبارتست از ترك وفا به سرشت فطرت و نداشتن فلسفهيي فطري و عقلاني خداپسند. اميد است بهمت ايران و ايراني و مشورت حكيمان، اين نقيصة جنبش جهاني برطرف گردد.
|