سرمقاله

 حركت جوهري، طبيعت بي‌قرار يا طبيعت ناپايدار

دكترمقصود محمدي

چكيده‌

پرواضح است كه جهان طبيعت دائماً در حال تغيير و دگرگوني است. هر انساني در تجربة روزمرة خود اين دگرگونيها را مشاهده ميكند. بعنوان مثال، ما مي‌بينيم گياهي در خاك ميرويد، رشد ميكند، سبز و خرم ميشود و بالأخره خشك ميشود و به خاك ميپيوندد. حتّي جمادات نيز از اين تحوّل و دگرگوني مصون نيستند و پيوسته در اثر فعل و انفعالا‌ت فيزيكي و شيميائي پديده‌هاي كهنه جاي خود را به پديده‌هاي نو ميدهند.

بنابرين، اصل تغيير در پديده‌ها يك امر بديهي و غيرقابل انكار است اما در تفسير و تبيين فلسفي اين تغيير ميان حكما و انديشمندان اختلا‌ف نظر وجود دارد. پرسشهايي كه در اينباره مطرح ميشود چنين است:

 آيا اين تغيير بصورت «كون و فساد» يعني دفعي و از هم گسسته حاصل ميشوديا اينكه يك نوع حركت است، يعني بصورت تدريجي و بهم پيوسته حاصل مي‌شود؟ دايره شمول اين تغيير تا كجاست؟ آيا حركت تنها در اعراض و پديدارها رخ ميدهد و يا ذات و گوهر اشياء نيز دستخوش تغيير و حركت هستند. آيا بصورت خلع و لبس است يعني يك شيء در هر آني معدوم ميشود و از نو بوجود مي‌آيد و يا اينكه بصورت لَبْس بعد از لبس است، يعني شيء بطور پيوسته در حال شدن و از قوه به فعل در آمدن است؟ در اين مقاله نظريات حكما و انديشمندان درباره حركت مورد بررسي و نقد قرار ميگيرد.

كليد واژگان:

كون و فساد، حركت جوهري، حركت دفعي، تجدّد امثال، خَلع و لَبس، لبس بعد از لبس

 

 

نتايج حركت جوهري در اخلاق

عبدالعلي شُكر

چكيده

اخلاق و ارزشهاي اخلاقي را نميتوان از متن زندگي بشر جدا ساخت. بهمين جهت تمام علماي اخلاق بر اهميت آن تأكيد و خطر بيتوجهي به آنرا گوشزد كرده‌اند. از طرف ديگر گرايش عقلي انسان به مباحث اخلاقي، پرداختن به تاثير دست‌آوردهاي فلسفي در نگرشهاي اخلاقي را طلب ميكند. حركت جوهري بعنوان يك محصول برهاني در حكمت متعاليه كه ميتواند تحولي در اخلاق ايجاد كند، يكي از اين مباحث است. حركت در جوهر، پي‌آمدهاي متعددي داشته است كه بيشتر آنها در حوزه فلسفي مورد توجه قرار گرفته‌اند. برهاني شدن نظريه «جسمانية‌الحدوث و روحانيةالبقاء بودن نفس»، از جمله نتايج اين مسئله است كه در مباحث اخلاقي تاثير قابل توجهي خواهد داشت. از جمله: قابل تغيير بودن اخلاق انسان، تأييد واقعگرايي در اخلاق و گزارههاي آن، تبيين مراحل استكمال نفس، اثبات فناناپذيري نفس و جاودانگي آن و توجيه كيفيت تجسم اعمال در سراي باقي. بررسي اين امر علاوه بر افزايش بعد تعقلي در اخلاق، موجب تاثيرگذاري مضاعف در اصلاح رفتار فردي و اجتماعي انسانها مطابق موازين شريعت نيز ميشود.

 كليدواژگان:

اخلاق، حركت جوهري، نفس، حدوث جسماني، ملاصدرا

 

 

هويت انساني در انديشه صدرالمتألهين

زهرا خزاعي

چكيده

هويت شخصي از مباحث مهم و پيچيده در حوزه فلسفه نفس است كه از جهات مختلفي با فلسفه اخلاق و متافيزيك نيز ارتباط داشته و مسائلي را در اين دو حوزه ايجاد كرده است. توجيه مسئوليت اخلاقي و جاودانگي انسان در زندگي پس از مرگ، توجه فيلسوفان نفس را به اهميت و ضرورت تبيين هويت شخصي معطوف داشته است. در اين مقاله قرار است ديدگاه صدرالمتألهين در باره هويت انساني مورد بحث و بررسي قرار گيرد. در ابتدا به برخي از مهمترين نظريه‌هاي معاصر درباره هويت شخصي اشاره شده است كه در مجموع، به دو شاخه تحويلگرايي و غير تحويلگرايي قابل تقسيم است. تحويلگرايان سعي دارند هويت انساني را به عنصري مثل حافظه، عنصر بيولوژيكي يا حالات مستمر روانشناختي تحويل ببرند و غير تحويل‌گرايان ديدگاهي مخالف اين دارند. برغم آنكه نظريه صدرا با هيچكدام از نظريه‌هاي مطرح شده همخواني ندارد اما از جهاتي ميتوان آنرا با رويكرد غير تحويلگرايانه سازگارتر ديد. صدرا سعي ميكند با تكيه بر مباني وجود شناختي و نفس شناختي فلسفه خود، تصويري از هويت انساني ارائه كند كه در عين حال كه ناظر به ماهيت انساني است، بيانگر هويت شخصي هم باشد؛ هويتي كه در فرايند شكلگيري آن سه عنصر ملكات، نيات و اعمال نقش عمده‌يي ايفا ميكنند. ميزان سازگاري اين سه عنصر با عقلانيت باعث ميشود تا انسانها هويتهاي متفاوتي داشته باشند. علاوه بر اينكه هيچ انساني داراي هويت واحد و ثابتي نيست بلكه هويت، واقعيتي است ممتد كه در عين وحدت، يك حقيقت متكثر است.

 كليد واژگان:

هويت انساني، هويت شخصي، صدرالمتألهين، ملكات، نيات،اعمال
 

 

نگاه نقادانة صدراالمتألهين به تعريف نفس ‌ ‌مشائيان

‌مرضيه اخلاقي

چكيده

‌مسئله نفس يكي از مسائل مهم فلسفي است كه از زمانهاي قديم مورد توجه انديشمندان قرار گرفته و درباره ماهيت و وجود آن در طول تاريخ تفكر بشري اظهار نظرهاي گوناگوني ابراز شده است. ظاهراً ارسطو اولين فيلسوفي است كه براي نخستين بار تعريف مشخص و روشني از «نفس»ارائه داده است. در ميان مشائيان مسلمان، ابوعلي‌سينا، بپيروي از ارسطو، نفس را كمال اول براي جسم طبيعي آلي تعريف كرده و با تجزيه و تحليل مؤلفه‌ها، درصدد رفع كاستيهاي نظر ارسطو برآمده است. او با تأثير بينش و نگرش ديني بر تعريف ارسطويي و مجرد دانستن نفس از بدو خلقت تا حدودي بنظر افلاطون و دوگانه انگاشتن نفس و بدن نزديك شده است.

صدرالمتألهين اگرچه در ظاهر همانند ابن‌سينا، تعريف ارسطويي نفس را ميپذيرد اما با توجه به اصول و مباني حِكمي حاكم بر حكمت متعاليه خويش و نگرش جامع و روي آورد ميان رشته‌يي خود، ماهيت و حقيقت نفس را بگونه‌يي تعريف ميكند كه علاوه بر رفع ابهامها و اشكالهاي حاكم بر تعريف مشائيان، منجر به بروز و ظهور نتايج و تفاوتهاي اساسي ديگري در باب مسائل علمُ النفس شده است.

 كليدواژگان:

تعريف نفس، ارسطو، ابن‌سينا، ملاصدرا،كمال اول
 

 

تفكر فازي فلسفه صدرايي

طوبي كرماني، محمد حسن يعقوبيان

چكيده

امروزه در مباحث جديد منطق، از منطق جديدي بنام منطق فازي سخن ميرود. اين منطق توسط پرفسور لطفي زاده، به اين نام موسوم و بجهان معرفي شد. منطق فازي منتقد منطق كلاسيك ارسطويي است زيرا در منطق ارسطويي در توصيفات خود از واقعيات، بخط كشي صفر و يكي و سياه و سفيد ميپردازد در حاليكه منطق فازي معتقد است جهانِ بيرون بصورت يك پيوستار متدرّج است واز اينرو ما نيز در شناخت آن، بايد بجاي سخن از «‌ا‌ يا غير ‌ا‌» از «‌ا‌ و غير ‌ا‌» سخن بگوئيم تا موارد مختلف ميان صفر و يك يا خاكستريهاي ميان سياه و سفيد نيز مغفول نمانند .

 با نظر به فلسفه صدرايي، شاهد عناصري نظير تشكيك در جهان عيني، حركت جوهري و نيز مجموعه‌هاي مبهم فازي هستيم كه حكمت متعاليه صدرا را به سمت تفكر فازي سوق داده است. با اين تفاوت كه فلسفه صدرا بيش از آنكه تنها يك نگرش فازي باشد، يك فلسفه فازي است كه در آن عناصري نظير انسان و جهان و ارتباط خدا با جهان بشكل فازي به تصوير كشيده شدند. خلقت انسان از ابتدا بشكل جسمانية‌الحدوث و امتداد آن بشكل حركت جوهري تا رسيدن به مرحله عقليت و حتي خروج از نفسيت، يك نمونه از طرح تصوير فازي و پيوستار گونه در انسانشناسي صدرايي است. فلسفه فازي حكمت متعاليه ـ‌البته با حفظ تفاوتهايي با منطق نوين فازي‌ـ آثار مفيدي در شناخت واقعي انسان و واقعيت بدنبال دارد.

 كليدواژگان:

منطق فازي، تفكر فازي، فلسفه فازي صدرايي، اصالت وجود، تشكيك وجود

 

 

 احتجاج ایمانوئل كانت و مَكس بلك له نظرية اصالت وجود ملاصدرا

‌ميرسعيد موسوي كريمي

چكيده

بسياري از فلاسفه، كانت را بنيانگذار ديدگاهي دانسته‌اند كه برمبناي آن، «وجود»، محمول واقعي نيست. مَكس بلك نيز از زمره فلاسفه» مشهور تحليلي است كه بيشترشان بر اين باورند كه «وجود» صرفاً ميتواند سور قضاياي جزئيه (وجودي) باشد، و لذا نقشي بعنوان محمول گزارهها ندارد. در نتيجه، وجود، قابل حمل به اشياء و افراد نيست. بعبارت ديگر، وجود اصولاً نميتواند به عنوان يكي از ويژگيهاي اشخاص و اشياء در نظر گرفته شود. اما اين مقاله، در پي‌آنستكه در دو بخش اول و دوم خود نشان دهد كه دو آزمايش فكري كه اين دو فيلسوف طراحي كرده‌اند، يكي درباره تمايز بين سزار واقعي و سزار ممكن (تمثيل كانت)، و ديگري فرض دو كُرة دقيقاً يكسان و در عين حال متمايز (تمثيل مَكس بلك)، ميتوانند بعنوان دو برهان در راستاي نظرية اصالت وجود صورتبندي شوند. اين دو آزمايش فكري همچنين مويد اين ديدگاه ملاصدرا است كه نظرية اصالت وجود بطور بديهي صادق است، بگونه‌يي كه اين نظريه، هر چند بشكلي خام و ناخودآگاه، مرتكز ذهني و پيش فرض هستي شناسانة فلاسفه‌يي است كه ديدگاههاي فلسفي آنها در ظاهر سازگاري چنداني با اين نظريه ندارد. در بخش پاياني مقاله نيز باختصار به رابطة بين وجود و ماهيت برمبناي نظرية اصالت وجود، و پاسخ برخي اشكالات به آن، پرداخته خواهد شد.

 كليدواژگان:

 ‌كانت، مَكس بلك، ملاصدرا، اصالت‌وجود، اصالت‌ماهيت، وجود‌ممكن، وجودواقعي، اينهماني، معيار تشخص

 

 

مصداق سنجي مباحث سهروردي در رابطه با اصالت وجود و ماهيت

عباس شيخ‌شعاعي، باقر گرگين

چكيده

با به ميان كشيدن مسئلة اصالت وجود و اعتباريت ماهيت توسط ملاصدراي شيرازي، عالم حكمت اسلامي چنان تحت تأثير اين بحث قرار گرفت كه متفكرانِ حوزة فلسفه همواره ميكوشيدند انديشة فيلسوفان پيش از صدرا را نيز بر اساس اين مسئله تفسير و توجيه كنند. شيخ شهاب‌الدين سهروردي نيز بعنوان يكي از بزرگترين حكيمان مسلمان از اين حكم در امان نماند. در مورد اينكه آيا وي اصالت را از آنِ ماهيت ميداند يا نور يا وجود، ديدگاه‌هاي فراواني بيان شده است. گروهي او را اصالت ماهيتي دانسته‌اند و ديگر گروه او را اصالت نوري انگاشته‌اند.

امّا هيچ‌يك از اين دو انگاره با بحثهاي سهروردي هماهنگي كامل ندارد. از اينرو با توجه به اين نكته كه در زمان شيخ اشراق مسئلة اصالت بگونه‌يي كه در زمان صدرالمتألهين و در آثار او مطرح بوده، محل بحث نبوده است، بايد ديد مباني سهروردي با اصالت وجود هماهنگي بيشتري دارد يا اصالت ماهيت؟ سهروردي سخناني درباره نور دارد كه با بحثهاي متناظر آن در حكمت متعاليه در باب وجود قابل مقايسه و تطبيق است كه بايسته است بتحليل آنها پرداخته شود. از سوي ديگر ديدگاههايي را پيرامون وجود مطرح كرده است. با مورد توجه قرار دادن اين مطالب و جستجوي نظير آنها در سخنان صدرالمتألهين، كيفيت و كميت اين هماهنگي بيشتر آشكار ميگردد. همچنين شيخ اشراق بياناتي دارد كه ظهور در اصالت ماهيت دارد. از آن‌جمله ميتوان به اعتباري دانستن وجود و مجعول بودن ماهيت اشاره كرد. نگارنده در آن بيانات بتأمل پرداخته، به بررسي و تحليل ابعاد گوناگون آنها مبادرت ورزيده است. در پايان نيز آشكار شده است كه آراء سهروردي با اصالت وجود هماهنگي بيشتري دارد.

كليدواژگان:

سهروردي، نور، وجود، اصالت ماهيت، اصالت وجود‌