تحويل مفهوم جوهر ارسطويي در فلسفه آلفرد نورث وايتهد
رستم شامحمدي
چكيده
نوشتار حاضر برآن است تا با توجه به اصول جهانشناسي پويشي وايتهد، تحليلي از نگرش او در باب جوهر بمعناي سنتي يا ارسطويي ارائه نمايد. بنا به اين تحليل، وايتهد ريشه مادهگرايي علمي دوره جديد را به جوهر ارسطويي برميگرداند و بدنبال آن در چارچوب فلسفه خويش، مفهوم هستي بالفعل را جايگزين مفهوم جوهر ميكند. نكته شايان توجه اين است كه اين اقدام او را نبايد مساوي با طرد يكسره جوهر گرفت. بواقع ميتوان گفت وايتهد از يكسو نگاهي سلبي به جوهر دارد؛ به اين معنا كه بلحاظ هستيشناسانه آن را با اصول جهانشناسي خويش ناسازگار ميبيند و طرد ميكند. از سوي ديگر، نگاهي ايجابي دارد و جوهر را از حيث عملي و زباني براي اهداف جاري زندگي مفيد و مؤثر ميداند. بنابرين، اگرچه وايتهد به نقد جدي جوهر ارسطويي پرداخته و حتي مفهوم ديگري را جايگزين آن ساخته است اما آن را بطور كامل كنار نگذاشته است.
كليد واژهها: جوهر، مابعدالطبيعه، هستي بالفعل، جهانشناسي پويشي، زبان
* * *
بررسي تطبيقي نابودي و نوسازي سالانه كيهان در اساطير خاورميانه
حسين حيدري، علي بهاري
چكيده
بشر همواره نگرشي اسطورهيي به كيهان داشته است. آغاز و انجام عالم، تولد و مرگ و فرجام جهان ابعاد اين نگرش را تشكيل ميدهند و همواره فرجامشناسي نقشي مهم در نحوه نگرش انسان به هستي و فلسفه آن داشته و در دوران معاصر نيز در مكاتب فكري بشر به اشكال مختلف و بصورت جدي مورد توجه بوده است.
نگاهي به ريشههاي اسطورهيي اين بعد از تفكر بشر موضوع نوشتار حاضر است و كوشش شده است كه در آن، ريشهها و اشكال مختلف نوسازي سالانه کيهاني در منطقه خاورميانه و پيامدهاي اين سنت در نحوه نگرش انسان معاصر به زندگي مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد.
براي ريشهيابي اين موضوع، نخست ارتباط آن با آفرينش كيهان و سپس ارتباط آن با تاريخ و اسطوره و برداشتهاي گوناگون از تاريخ مورد بررسي قرار گرفته و باورها و آيينهاي گوناگون بشر براي گريز از تاريخ (احياي سالانه كيهان و احياي ادواري كيهان) بعنوان نمونههايي از اين تکاپو مرور گرديده و به اين نتيجه ميرسد كه در اين انگاره نوسازي ابتدا ايزدان باروري (شهيد شونده) اين وظيفه را بر عهده داشتهاند، سپس شاه و پس از او قهرمان طوفان مسئوليت اصلي را ايفا ميکرده است.
مقاله در پايان، روايت طوفان نوح را با ديگر اساطير خاورميانه از جمله با روايتهاي مشابه سومري، بابلي، يهوي، كاهن مآب مقايسه و تطبيق ميکند.
كليد واژهها: اسطوره، كيهانشناسي، فرجامشناسي، نوسازي كيهاني، سال صغير، سال کبير
* * *
محاوره درباره فلسفه ارسطو؛ نمادي از دوره انتقال
حسين كلباسي اشتري
چكيده
آنچه امروز از ارسطو نقل ميشود، اغلب برمبناي آثار آخرين دورة حيات فكري او، يعني دورة فعاليت علمي در مدرسة مشائي (لوكيوم) و بعبارتي براساس درسگفتارهاي مدرسه است كه در قالب حوزههاي طبيعيات، مابعدالطبيعه، اخلاق، سياست و هنر و... طبقهبندي شده است.
آثار دورههاي اول و دوم حيات ارسطو يا كمتر مورد توجه بوده يا صرفاً جنبة تخصصي و فنّي داشته و گويي چندان نقشي در نظام فلسفي وي نداشته است. با پژوهشهاي صورتگرفته در چند دهة اخير روشن شده است كه آثار اخير نه تنها درجه دوم و حاشيهيي نيستند، بلكه اساس و بنياد نظام اصلي فلسفة ارسطو بشمار ميآيند و در فهم و تقرير درست تفكر او نقشي كليدي دارند. براي نمونه، تلقي او از صور افلاطون هرچند بصورت رايج در موضعي نقادانه خلاصه شده است، با بررسي آثار مذكور روشن ميشود كه در دورهيي از حيات فكري فيلسوف، اين نظريه با تمامي نتايج آن حضوري پررنگ داشته و در يك فرايند زماني جنبة انتقادي بخود گرفته است. در اين نوشتار، با بررسي يكي از مهمترين آثار اين دوره، يعني محاوره دربارة فلسفه، ابعادي از تلقي وجودشناسانة ارسطو در دورة دوم ـ يا اصطلاحاً دورة انتقال ـ ملاحظه خواهد شد.
كليد واژهها: اعداد مثالي، مُغان، حكمت باستان، نفس جهاني، نفوس فلكي، الوهيت كيهان
* * *
بررسي تأثير فلسفه سياسي افلاطون بر حكمت مدني فارابي
عليرضا صدرا، داود پرن
چكيده
طرح «مدينه فاضله» فارابي در فلسفه سياسي اسلامي، در قياس با «آرمانشهر» افلاطون نگريسته ميشود. اگر اين قياس در ارتباط با تأسيس «حكمت مدني» توسط فارابي درست باشد، بررسي اين بخش از دانش شكل گرفته در دوره ميانه اسلامي ميتواند پرتويي بر منطق شكست دوران اخير سرزمينهاي اسلامي بيفكند. در اين نوشتار برآنيم با توضيح متنگرايانة حكمت مدني فارابي و با استفاده از روش تحليل مقايسهيي، تأثير فلسفه سياسي افلاطون را بر طرح اقتدارگرايانه مدينه فاضله اين فيلسوف مسلمان مورد بررسي قرار دهيم؛ يعني برخلاف آنچه بطور معمول سعي نمودهاند با توجه به مسلمان بودن فارابي، برخي وجوه شرعي دانش تازه تأسيس او را برجسته نمايند، نويسندگان اين نوشتار با فرض وجود يك بنيان فلسفي براي آراء معلم ثاني، ريشه نخستين آن را در ايدههاي افلاطوني پي ميجويند. بهمين خاطر، دوري از تعابير ايدئولوژيك مدرن و سنتي جهت نفي يا اثبات حقانيت مطلق آراء فارابي وجهه اصلي همت نگارندگان اين سطور خواهد بود.
كليد واژهها: فارابي، افلاطون، مدينه فاضله، آرمانشهر، سعادت، فضيلت
* * *
همآوايي ملاصدرا و خواجه نصير در باب علم و عقل
عبدالحميد رضوي
چکيده
«عقل» عاليترين قوة نفس و «معرفت عقلاني» بالاترين مرحلة شناخت است؛ هم در فلسفة ملاصدرا و هم در تفکر خواجه نصيرالدين طوسي. در انديشة هردو فيلسوف، «عقلانيت» بنياديترين ويژگي انسان محسوب ميشود، با اين تفاوت که ملاصدرا «عقلانيت نظري» و خواجه نصير«عقلانيت عملي» را معيار اصلي ميدانند. مقاله حاضر به بررسي مقايسهيي دو مفهوم عقل و علم از ديدگاه خواجه نصير و ملاصدرا ميپردازد.
خواجه نصيرالدين طوسي گرچه قائل به ارتباط و اتصال نفس ناطقه با عقل فعال بوده و آن را مخرج نفس از قوه به فعل ميداند ولي اتحاد آن با عقل فعال را قبول ندارد؛ اما صدرالمتألهين تصريح کرده كه نفس ناطقه انساني با عقل فعال متحد ميگردد و فهم اين مسئله را مانند اعتقاد به اتحاد عاقل و معقول از افاضات الهي ميداند. او به وحدت عقل انساني باور دارد و به طبيعت علم و غايت و موضوع آن هم آگاه است و در اين آگاهي است كه به ارتباط علوم و همبستگي آنها از برخي جهات باور دارد.
ملاصدرا معتقد است علم عبارت است از ظهور معلومات و ثبوت آنها در نفوس يا اذهان. او برخلاف خواجه نصير، حقيقت علم را از سنخ وجود ميداند و آن را همانند وجود ذومراتب و مشکک دانسته و همة مراحل و مراتب آن را، اعم از ادراک حسي، تخيلي و تعقلي، مجرد ميداند. از نظر او عقل عبارت است از تمام اشياء معقول. در مقابل، خواجه نصير معتقد است در علم حصولي ارتباط انسان با عين خارجي از طريق صورت است که در ذهن انسان حاصل ميشود، درحالي كه صدرالمتألهين بر اين باور است که «… علم نيز مانند جهل به بسيط و مرکب تقسيم ميشود. او با ارجاع علم به هستي و وجود، عرصة اختلافات رايج در حوزه ماهوي بودن علم را تغيير داده است».
كليد واژهها: عقلانيت، علم، ملاصدرا، خواجه نصير طوسي
* * *
مکتب شيراز و زيرساختهاي فلسفي حکمت متعاليه
اعلي توراني، منيره سلطان احمدي
چکيده
پس از حمله مغول، مركز علم و فرهنگ از خراسان و ماوراء النهر به شيراز انتقال مييابد و اين حوزه بمدت سه قرن بعنوان كانون اصلي حكمت اسلامي قبل از ملاصدرا مطرح ميشود كه بزرگاني چون قطبالدين شيرازي، مير سيد شريف جرجاني، محقق دواني و خاندان دشتكيها را در خود پرورده است. تحقيق حاضر ضمن معرفي ويژگيهاي فكري مكتب شيراز و آراء انديشمندان آن، به بررسي ارتباط ميان انديشههاي اين مكتب با مباني حكمت متعاليه ملاصدرا و نحوة تأثيراتي كه بزرگان اين مكتب، در شكلدهي زيرساختهاي فلسفي حكمت متعاليه ملاصدرايي داشتهاند، ميپردازد و روشن ميسازد كه بسياري از مباني و عناصر حكمت متعاليه، ريشه در انديشههاي مكتب شيراز دارد كه بارزترين آن، تركيب حكمت مشائي و اشراقي در حكمت متعاليه ميباشد.
كليد واژهها: مكتب شيراز، قطبالدين شيرازي، سيد شريف جرجاني، محقق دواني، خاندان دشتكيها، صدرالمتألهين، حكمت متعاليه
* * *
ظهور حکمت صدرايي و نقش آن در احياي حکمت هنر اسلامي
اكبر فايدئي
چكيده
در حكمت صدرايي، عقل و دين و شهود بروشي معقول در كنار هم جمع ميآيند تا حصول معرفت و نيل به حقيقت را ممكـن سازند. ملاصدرا با الهام از شيخ بهايي و ميرداماد، با استخدام درايت در كنار روايت و با بهره گرفتن از تعقل در كنار تعبد و شهود، جلوهيي تازه از فلسفه اسلامي را عرضه كرد. بسياري از ظواهر ديني و بيانات عميق فلسفي اهل بيت(ع) پس از قرنها تلاش فكري با ظهور حكمت متعالية ملاصدرا ادراك و روشن شد و ظواهر ديني و عرفان و فلسفه در آن آشتي كامل پذيرفتند.
در دورة صفويه كه عصر آميختن فلسفه و شريعت و ديني شدن همة معارف در جهان اسلام است، عرفان در ذهن فلاسفه و متكلمان و فقها بشدت نفوذ كرد و با جمع ميان معارف نظري و عملي اسلام (حكمت مشاء و اشراق، كلام، عرفان و فقه) يک نحوة تفكر عقلي پديد آمد كه با تفكر ذوقي و ديني درآميخت.
تعاليم و عقايد اسلامي و افکار حکماي دورة صفويه بر كل شئون و صور هنري رايج تأثير گذاشته و حقيقت و حکمت و وحدت در هنر اسلامي متجلي شد؛ بگونهيي که زنده و فعال بودن هنر اسلامي به نسبت حضور باطني هنرمندان مسلمان با ساحت قدسي دين و باطن نبوي و ولوي باز ميگردد.
كليد واژهها: عقل، شرع، شهود، حکمت صدرايي، هنر اسلامي
* * *