رويکردي تاريخي ـ انتقادي به انکار قاعده الواحد

سيدمحسن ميري (حسيني)

چکيده

قاعده الواحد از  اصول فلسفيي است که از قدمت زماني زيادي برخوردار است. پيام قاعده الواحد باجمال اين است كه «به حكم برهان عقلي، از علت واحد از آنجهت كه واحد است، بيش از يك معلول، بدون واسطه (مستقيم) پديد نمي‌آيد».

ريشه‌هاي بحث از اين قاعده را  در سخنان افلوطين و ابرقلس ميتوان يافت؛ ولي گسترش، تعميق و دفاع از آن عمدتاً در سنت عقلاني اسلامي و توسط فارابي، ابن‌سينا، خواجه طوسي و ...صورت پذيرفته است و از آنزمان تاکنون همچنان مورد تأکيد قاطبه حكيمان و برخي از عارفان و متکلمان بوده است. اما در مقابل دانشمندان فراواني همچون غزالي، ابن‌رشد، فخرالدين رازي، ابن‌عربي (در برخي از سخنانش)، توماس آکوئيناس، علامه حلي، علامه مجلسي و .... عمدتاً با انگيزه دفاع از باورهاي ديني با اين نظريه مخالفت کرده‌اند.

نگاهي تحليلي، تاريخي و انتقادي به انديشه‌هاي منکران اين قاعده و نقد و بررسي آنها موضوع نوشتار حاضر است. در اين مقاله ابتدا برخي از دلايل قائلين به اين قاعده تبيين ميشود و سپس به اعتراضات منکران پرداخته ميشود و در پايان هر بخش در مقام دفاع از اين قاعده، به هر يک از اين اعتراضات بصورت جداگانه پاسخ داده ميشود.

كليدواژه‌ها:  قاعده الواحد، واجب الوجود، صادر اول، عقل، فيض منبسط

*     *     * 

بررسي منحني تحول پيشينه مسئله اتحاد عاقل و معقول تا زمان صدرالمتألهين

قاسم پورحسن، محمدهادي توکلي

چکيده:

جوانه‌هاي نخستين‌ مسئله‌ اتحاد عاقل و معقول در فلسفه افلاطون‌ و ارسطو ديده ميشود و در فلسفه فلوطين‌ و مكتب‌ نوافلاطوني و پيروان‌ آن‌ بصورت روشنتر بيان شده است. در ميان‌ انديشمندان جهان اسلام‌ نيز اين‌ مسئله‌ مطرح‌ و به‌ آن‌ پرداخته‌ شده و هواداران و مخالفاني پيدا نموده و ميتوان گفت کمال شکوفايي خود را در حکمت متعاليه يافته است.

مقاله حاضر درصدد بررسي تحليلي ـ انتقادي سير تحول اين نظريه و تبيين آن در فلسفه ملاصدراست.

كليد واژه‌ها: اتحاد عاقل و معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، نفس ناطقه، ملاصدرا

*     *     * 

تبيين سير تدريجي نظريه‌هاي حركت نفس،

از آغاز تا دگرگوني جوهري آن

ناصر مؤمني

چكيده

از آنجا كه نفس آدمي از نظر بسياري از حكما امري مجرد و بسيط است، مسئلة حركت آن همواره ذهنها را بخود مشغول كرده است ارسطو اين حركت را به بسياري از فيلسوفان پيش از خود نسبت داده است كه با توجه به رويكرد طبيعت انگارانة آنان، اين نسبت ميتواند درست باشد. ارسطو كه برخلاف افلاطون، مسئلة تجرد نفس در نظر او مبهم و دوپهلوست، هرچند نفس را محرّك دانسته است، اما حركت بالذات آن را مطلقاً نادرست ميداند و دربارة حركت عرضي آن ديدگاههاي نامشخص و ناهمگوني دارد. بنظر ميرسد اولين جرقه‌هاي نظرية حركت در جوهر نفس بدست خواجه نصير طوسي، با استنباط از عبارتي از بوعلي زده شده است كه سرانجام بدست تواناي ملاصدرا شعله‌ور ميگردد. ملاصدرا خود را در طرح اين نظريه مبتكر نميداند و پيشينة آن را در آيات قرآني و در بين آراء عرفا و حكما رديابي ميكند. ابتكار او در اين امر را بايد در مبتني كردن آن بر مباني فكري و بويژه مباني هستي‌شناختيي مانند اصالت، وحدت و تشكيك وجود و همچنين مبنا قراردادن آن براي طرح نظريه‌هاي ابتكاري در زمينة انسان‌شناسي و معرفت‌شناسي دانست؛ بگونه‌يي كه ميتوان گفت اين نظريه مركز ثقل علم‌النفس ملاصدراست و با محوريت آن، انسانشناسي، معادشناسي و معرفت‌شناسي دگرگون شده و با رويكردي متفاوت، مسائل نويني را تجربه ميكند و هنر انديشه‌ورزي به بهترين وجه نشان داده ميشود.

كليد واژه‌ها: تجرد نفس، حركت نفس، ارسطو، خواجه‌نصير، ملاصدرا، حركت جوهري نفس، مباني فكري، نتايج‌ابتكاري

*     *     *

تحليل و تبيين  شك روش شناختي دكارت

جمشيد صدري، غلامرضا رحماني

چكيده:

شك از جمله حالات نفساني انسان است، هنگامي بروز مييابد كه انسان در درستي و نادرستي احكام ذهني احتمال همسان دهد. شك دستوري يا روش‌شناختي دكارت متمايز از شكاكيت سوفسطي و شكاكيت از نوع عملگرايي است. در مقاله مزبور تفاوت شك روشي و غير روشي (لاادريگري، پورن، غزالي، مونتني، هوسرل) مورد بررسي قرار گرفته و در ادامه تبيين، تعابير شكاكيت دكارت و دلايل دكارت (خطاي حواس و فرضيه رؤيا) براي جواز شك روش‌شناختي مورد تحليل و بررسي قرار گرفته است.

كليد واژه‌‌ها: شك روش‌شناختي، آزمون حقيقت، لاادريگري، معرفت يقييني

*     *     * 

انديشه‌هاي آخرت شناسانه ابن‌عربي

رضا رسولي شربياني، اميرحسين عبداللهي

چکيده

اين مقاله، به بيان انديشه‌هاي ناب عرفاني «محيي‌الدين ابن‌عربي» عارف نامي قرن ششم و هفتم، در مورد ماهيت آخرت و بهشت و دوزخ ميپردازد. از نگاه ابن‌عربي، رابطة دنيا و آخرت، رابطة ظاهر به باطن است؛ فلسفه وجودي آخرت، ظهور حقيقت و باطن جهان هستي و هماهنگي و تشبّه به خداست و قيامت روز ظهور حق به وحدت حقيقي و روز تجلّي ذات و صفات و اسماء ربوبي است. از نگاه وي، بهشت و دوزخ هم با ماهيت جسماني و هم با ماهيت روحاني وجود دارند؛ البته جسم بهشتيان، جسم لطيف ملکوتي است که وي از آن به جسم طبيعي تعبير ميکند، در حالي که جسم دوزخيان، جسمي عنصري و اين دنيايي است. از نگاه وي ماهيت حقيقي بهشت، قرب و نزديکي به خدا  و ماهيت حقيقي دوزخ، بُعد و دوري از خدا و محجوب بودن از رؤيت اوست. ابن‌عربي، خلود کفار در دوزخ را بواسطة عارضي دانستن ضلالت و گمراهي و نيز فراگيري رحمت الهي، تبديل شدن آن به عذب و شيريني تفسير ميکند.

کليد واژه‌ها: ابن‌عربي، آخرت، قيامت، معادجسماني، بهشت، دوزخ

*     *     * 

کتابشناسي توصيفي تاريخ فلسفه­هاي اسلامي

سعيد انواري

چكيده

در حوزه تاريخ فلسفه اسلامي كتابهايي كه به معرفي احوال و آثار فيلسوفان مختلف پرداخته‌اند، يا بدقت به عقايد فلسفي آنها توجه نداشته‌اند و يا به فيلسوفان مقدم پرداخته‌اند و از توجه به فلاسفه معاصر غفلت كرده‌اند و يا برعكس. همچنين آنچه تاكنون در زمينة تاريخ فلسفه اسلامي نوشته شده است، به روش «فيلسوف محور» و گاه «مكتب محور» بوده است و بندرت به روش «موضوع محور» توجه شده است.

نوشتار حاضر به معرفي منابع موجود دربارة تاريخ فلسفة اسلامي ميپردازد و مشخص ميسازد كه تاريخ نگاري فلسفه اسلامي در چه مواردي كامل و در چه مواردي دچار كمبود است، با اين غرض كه براي اهل تحقيق و تدريس در زمينه تاريخ فلسفه اسلامي سودمند باشد.

كليد واژه‌ها: كتابشناسي توصيفي، تاريخ فلسفه اسلامي، مشاهير عالم اسلام

*     *     * 

قدرت در «تسلاي فلسفه»

مرتضي بحراني

چكيده

بوئتيوس، فيلسوف بزرگ رومي‌ـ‌مسيحي قرن ششم ميلادي، رساله‌‌يي مهم در فلسفه سياسي به نام تسلاي فلسفه دارد. او در اين رساله از مقولات متعدد فلسفي سخن گفته است كه يكي از اين مقولات، قدرت است. او اين مقوله را در آستانه سده‌هاي ميانه و با رهيافتي فلسفي و در هاله‌‌يي از عقايد ديني به بحث گذاشته است. وي ضمن تفكيك ميان مؤلفه‌هاي دروني و بروني انسان، قدرت را از مؤلفه‌هاي سعادت انساني ميداند و از آنجا که سعادت امري دروني است، بنابرين نميتواند با عوامل بيروني کم و زياد شود. قدرت در شکل بيروني آن، عامل و ضامن مناسبي براي ايجاد و بقاي سعادت نيست. بوئتيوس قدرت بيروني بويژه در شكل سياسي آن را برسميت ميشناسد اما نگاهش به قدرت بالمجموع است و از اينرو هر شكلي از اشكال قدرت بنحو مستقل و بتنهايي نميتواند سعادتبخش انسان باشد بلكه چه بسا بسان نشانه‌‌يي بر عدم سعادت نيز تلقي ميشود. اين فيلسوف بخشي از ناكامي فلسفه را متوجه همين قدرتهاي متجزي ميداند.

كليد واژه‌ها: بوئتيوس، تسلاي فلسفه، قدرت، فلسفه سياسي، سعادت، قرون وسطي

*     *     *