سقراطِ افلاطون كيست؟
رضا داوري اردكاني، پري سوسهابي
چكيده
سقراط هرگز نوشتهيي از خود بجا نگذاشته است بلكه او را از طريق آثار منسجم افلاطون ميتوان شناخت. سقراطِ بتصوير درآمده در آثار افلاطون سقراط مورد علاقه فلاسفه در دو هزار و پانصد سال اخير ميباشد. او با آثار افلاطون در آغاز فلسفه قرار گرفته و مثال فلسفه، عين فلسفه و تصوير دوست داشتني فلسفه است؛ او معلم فلاسفه است. از اينرو فلاسفه سقراطِ افلاطون را دوست دارند و ميخواهند او را بيشتر بشناسند. حال سقراطِ افلاطون كيست؟ او چه تصويري از سقراط در آثار خود ترسيم ميكند؟ سقراط او داراي چه ويژگيهايي است؟ و چرا و چگونه و داراي چنين خصوصياتي ميباشد؟ در اين نوشتار به مهمترين و اساسيترين ويژگي سقراط كه افلاطون توضيح ميدهد پرداخته خواهد شد.
سقراط، گويندة سخن درست است و همين ويژگي پرده از دانايي ويژه او نيز بر ميدارد؛ او گويندة سخن درست است در برابر گويندگان سخنان نادرست. اينكه سخن درست كدام نوع سخن است و گويندة آن كيست و چرا چنين است و سخن نادرست كدام نوع سخن است و گويندگان آن چه كساني هستند و چرا داراي چنين ويژگي هستند، تلاشي است كه تا حد محدوديتهاي مقاله به آن پرداخته ميشود.
كليد واژهها: سقراط، افلاطون، سوفيست، سخن درست، لوگوس، سخن نادرست
* * *
تشکيکي در تقسيم بندي معروف مکاتب تصوف و عرفان بغداد و خراسان
قدرت الله خياطيان، سيد حميد دلاور
چکيده
درباره تاريخ تصوف و عرفان اسلامي ايران و عراق، تقسيم بندي معروفي تحت عنوان «مکتب خراسان» و «مکتب بغداد» مطرح شده که در کتب تاريخ تصوف و عرفان، مورد استفاده و استناد قرار ميگيرد. اين مقاله با بررسي منابع مهم و معتبر تصوف و عرفان و نيز در آثاري که مورّخان تاريخ تصوف بدان پرداخته اند، اين مسئله را مورد نظر قرار داده است که آيا اساساً اين تقسيمبندي مبن و ملاک قابل قبولي دارد و يا قابل نقد است؟ با بررسي بعمل آمده، اينکه تقسيمبندي فوق، مبناي جغرافيايي و يا مبناي «صحو» و «سکر» داشته باشد، مورد نقد واقع شده است. بنابرين درخصوص اين تقسيم بندي مشهور بايد تجديد نظر و بازنگري اساسي صورت پذيرد.
کليدواژهها: تاريخ تصوف، مکتب بغداد، مکتب خراسان، صحو، سکر
* * *
ديالكتيك هگل: سنتزي از ديالكتيك كانت در برابر ديالكتيك افلاطون
حسن فتحي، صديقه موسيزاده
چكيده
ديالكتيك از قدمتي باندازة خود فلسفه برخوردار است. اين واژه از طرف فيلسوفان متعددي بكار رفته است و هر كدام از آنها معاني متفاوتي را در نظر گرفتهاند. در اين نوشتار بعد از بيان اجمالي معناي اين واژه در ميان فلاسفه، بطور تفصيلي به بيان معناي آن نزد افلاطون، كانت و هگل پرداخته ميشود.
نزد افلاطون ديالكتيك داراي معناي متكامل بوده است و بعنوان روشي براي رسيدن به ذات لايتغير موجودات درنظر گرفته شده است. كانت آن را بمعناي جدل يا منطق درنظر گرفته است؛ يعني بررسي راهي كه عقل به قصد رسيدن به معرفت اشياء فينفسه و حقايق فوق حسي طي ميكند. ديالكتيك نزد هگل نيز عبارت است از مطابقت فكر با هستي در زمان و در صيرورتي دائمي. ديالكتيك هگل هميشه در مسير جمع متضادها در مرتبهيي بالاتر بكار گرفته ميشود و در واقع كار فلسفه در نظر او پيمودن همين مسير است.
در مقاله حاضر ضمن بررسي و مقايسه نظريات ديالكتيكي اين سه فيلسوف نشان دادهايم كه ميتوان ديالكتيك هگل را بعنوان سنتزي از ديالكتيك افلاطون و كانت قلمداد كرد.
كليد واژهها: ديالکتيک، روش فلسفي جدل، مطابقت ذهن و عين،تز، آنتي تز، سنتز، افلاطون، کانت، هگل
* * *
نقش نظريه افلاک در آراء فلسفي فيلسوفان اسلامي
منصور ايمانپور
چکيده
يکي از مسلّماتي که در برخي از مباحث و آراء فيلسوفان مسلمان، نقش برجستهيي ايفا کرده است، نظريه افلاک با محوريت زمين ميباشد. اين نظريه، تأثيرات چشمگيري در برخي از آراء مهم فيلسوفان اسلامي داشته است؛ بگونهيي که فيلسوفاني همچون فارابي و ابنسينا بمنظور تفسير نحو صدور افلاک و نفوس آنها، به انطواي جهات سهگانه در هر يک از عقول بالاتر از عقل دهم معتقد شدند و براساس آن، نحوه صدور عقل پايينتر و جسم و نفس فلکي را تفسير نمودند.همان فيلسوفان با توجه به تعداد افلاک و زمين مستقرّ در مرکز آن، تعداد عقول طوليه را در عدد ده منحصر دانستند و شيخ اشراق نيز با توجه به همين افلاک و کواکب موجود در برخي از آنها، به تکثر بيشمار عقول طوليه معتقد شد.
ربط حادث به قديم و متغير به ثابت نيز از جمله مسائلي است که فيلسوفان اسلامي(بويژه فيلسوفان مشائي و اشراقي) در تفسير و توجيه آن، به حرکت دوري افلاک متوسل شدند و حکماي حکمت متعاليه نيز هرچند مسئله مذکور را با تمسک به حرکت جوهري حل و هضم نمودند، اما تأثير حرکات دوري افلاک در عالم تحت قمر را بکلّي انکار ننمودند.
فيلسوفان اسلامي در تفسير رؤيا نيز بنحو مؤثري از نظريه افلاک استفاده نمودند. آنها افلاک و نفوس فلکي را الواح و مخزن ادراکات جزئي دانسته و رؤيا و اطلاع از امور غيبي را محصول ارتباط و اتصال نفوس انساني با نفوس فلکي ميدانند. افزون بر آن، برخي از اين فيلسوفان (سهروردي) مسئله تذکر و يادآوري امور فراموش شده را از طريق همان ارتباط با مخزن علوم جزئي يعني نفوس فلکي ميسر ميدانند.
مسئله معاد جسماني برخي از نفوس بشري نيز از جمله مسائلي است که برخي از فلاسفه مسلمان با تمسک به اجسام فلکي به تفسير آن پرداختهاند و بر اين باور بودهاند که نفوس جاهله با پيوستن به اجرام فلکي، عقايد و کارهاي دنيوي خود را تخيل نموده و بدينطريق به لذّت يا الم خيالي دست مييابد.
تفسير و تشريح مسائل مذکور و نقد و بررسي رويکرد فيلسوفان اسلامي در اين زمينه، موضوع و وظيفهيي است که اين مقاله بعهده گرفته است.
کليد واژهها: افلاک، عقول طوليه، رؤيا، ربط حادث به قديم، معادجسماني
* * *
ديدگاه ابنسينا و ملاصدرا در تبيين موضوع فلسفه و تمايز آن با ساير علوم
اعلي توراني، سيده نرجس عمرانيان
چکيده
علم بودن يک علم مرهون انسجام مسائل و انسجام مسائل در گرو عاملي وحدت آفرين است. اغلب حکما اين عامل وحدت آفرين را موضوع علم خوانده و موضوع را ملاک تمايز علوم از يکديگر دانستهاند. پرسش اصلي تحقيق حاضر، بررسي ديدگاه ابنسينا و ملاصدرا در تعيين موضوع فلسفه و تمايز آن از ساير علوم است. چنانکه در منطق آمده، موضوع هر علم چيزي است که از عوارض ذاتي آن علم بحث ميكند؛ بتعبير ديگر، محمولات مسائل علم از عوارض ذاتي آن است. ازاينرو بين موضوع هر علم و مسائل آن رابطه تنگاتنگي برقرار است. طبق ديدگاه ابنسينا و ملاصدرا، موضوع فلسفه ـ در مقام تعريف ـ «موجود بما هو موجود» است و مسائل آن نيز از عوارض ذاتي وجود است. اما نهتنها دليلي بر اثبات اين مطلب نيست، بلکه در تمام تحقق پارهيي از مسائل موجود در آثار اين دو فيلسوف منطقاً از مسائل اين فن بشمار نميآيند؛ از جمله مباحث نفس، معاد، نبوت و امامت. تطبيق قواعد منطقي علمشناسي بر همه آنچه بعنوان مسائل فلسفي مطرح است، بسيار چالش برانگيز است؛ چرا که در مقام تعريف مسائل فلسفي بايد از عوارض ذاتيه «موجود بما هو موجود» باشند اما در مقام تحقق به مشکل برخورده و بنظر ميرسد در برخي از مسائل فلسفي اين نکته رعايت نشده است. ازاينرو شکافي ميان مقام تعريف و مقام تحقق فلسفه، بوجود ميآيد که بايد براي پر کردن اين شکاف تلاشهايي انجام شود. از جمله اينکه اگر بخواهيم فيلسوفانه به اثبات عقايد خود بپردازيم، ميتوانيم آن را در علمي جداگانه يا در فلسفههاي مضاف بررسي کنيم. ازاينرو هيچ منعي بنظر نميرسد که حوزههاي گوناگون فلسفي را با شعاعهاي متفاوت تعريف کرده و با قراردادن موضوعات متفاوت و التزام به قاعده عوارض ذاتيه به فلسفههاي اخص و اعم دست يافت.
كليد واژهها: ملاک تمايز علوم، عوارض ذاتي، موجود بما هو موجود، مقام تعريف، مقام تحقق، فلسفههاي مضاف علمشناسي
* * *
نسبت فلسفه اسلامي با اسلام: انطباق يا سازگاري؟
مسعود اميد
چکيده
اين نوشتار از طريق آشکارسازي ديدهاي مو جود در گفتمان فلسفه اسلامي در گذشته و حال، دربارة نسبت فلسفه اسلامي با اسلام، به بررسي اين منظرها پرداخته است. در اين مقاله نخست، دو ديد مهم و کليدي انطباقگرا و سازگارگرا معرفي شده است و آنگاه پس از بيان دشواريهاي نظري و عملي انطباقگرايي، حکم به گزينش و رعايت ديدگاه سازگارگرا شده است. در باب ديني بودن يا نبودن فلسفه اسلامي و وجه آن نيز تأملاتي صورت گرفته است.
کليد واژهها: نسبت فلسفه اسلامي و اسلام، انطباقگرايي، سازگارگرايي، فلسفهديني، موجه بودن سازگارگرايي
* * *
آموزه آنالوژي قرون وسطي بر مبناي نظر اي.جي. اشوورث
مصطفي حسيني گلکار
چکيده
نظريه آنالوژي که بزرگترين مدافع آن را توماس آکوئيني ميدانند، سابقه قابل تأملي در تاريخ انديشه، بويژه قرون وسطي داشته است. اي. جي. اشوورث يکي از مهمترين شارحان متأخر اين حوزه ميباشد. در پژوهش حاضر براساس تقرير اشوورث به مباحث اصلي اين نظريه که اغلب در آثار کلامي و فلسفي اين حوزه مغفول مانده ميپردازيم. نتيجه آنکه سابقه نظريه آنالوژي بسيار پيش از توماس ميباشد و اغلب تفاسير دربارة آن نارسا و منطبق با نگاه اصلي توماس است از اينرو نيازمند بازبيني تقريرهاي متداول اين نظريه هستيم.
كليد واژهها: امر تشکيکي، قرون وسطي، نظريه آنالوژي، توماس آکوئيني، اي.جي.اشوورث