سرمقاله:

مطالعه آثار و آراء حكما و فيلسوفان، و نظر در مبادي و زمينه‌هاي ظهور مكاتب و نحله‌ها همواره مورد توجه محققان و طالبان فلسفه قرار داشته و دارد. فراگيري مطالب فلسفي از طريق خوانش متون و آشنايي با آثار حكماء، از زمره سنتهاي ديرپا- و البته اجتناب‌ناپذير- مدارس و محافل آموزش فلسفه بوده است. امروزه نيز دانشجويان و طلّاب فلسفه غالباً بشيوه متداول از اينگونه آثار بهره برده و نزد استادان فن به فراگيري مطالب و گشودن معضلات و غوامض آن آثار اشتغال دارند. از تفاوتهاي مهم فلسفه با ساير علوم نيز همين معناست كه فراگيري فلسفه بدون خوانش آثار و تقيد به متن و تأمل در مضامين نوشته‌هاي حكماء اساساً ناممكن است و از اين حيث نزد معلمان و متعلمان فلسفه، تفاوتي ميان متون قديم و جديد و متقدم و متأخر وجود ندارد، زيرا آموزش فلسفه بر مدار متن و اثر و تعاطي با نوشته فيلسوف في نفسه موضوعيت دارد و گريزي از آن نيست. اينكه ورود به آثار فلسفي و فهم مطالب آنها مسبوق به آشنايي با اصطلاحات اهل حكمت و قوانين و قواعد استدلال و برهان است نيز امري روشن و بديهي است، اما خوانش متون و مطالعه آثار حكماء خود مقدمه ورود به عرصه‌هاي ديگري است كه مقصود اصلي اهالي حكمت نيز همين مرحله است. مرحله اخير ناظر به فهم و دريافت شرايط و مبادي و خاستگاه‌هاي مكاتب و آراي فلسفي است و اين به معناي گذار از متن و التفات به ناگفته‌ها و نانوشته‌هاي متون است. هيچ رأي و انديشه‌يي در خلأ و برهوت  ظاهر نميشود و يقيناً مسبوق به شرايط و امكانات خاصي است كه از زمره مهمترين آن شرايط، پرسش يا پرسشهايي است كه فيلسوف با آنها مواجه ميشود. با نظر به اين شرايط است كه فهم سخن حكيم و فيلسوف ميسر مي‌شود و غايات و مقاصد كوشش نظري وي روشن ميشود. اصلاً نزد هيچ طالب واقعي فلسفه، يادگيري صرف آراء و عقايد فلسفي و احياناً تكرار و بازگويي فضل‌فروشانه آنها مطلوب نيست و مقصد اصلي همانا راه بردن به مبادي و خاستگاه‌هاست كه البته اين مقصد بآساني هم قابل وصول نيست. در واقع، مقصد اخير گشايش ساحتهاي جديدي است كه در سايه سلوك عقلي و سير انفسي حاصل ميشود و جوينده را به معاني ناب حكمي و فلسفي رهنمون ميسازد. اما ديگر شرط مهم اين طريق، توجه به حيث تاريخي آراء و مكاتب و نحله‌هاست كه در سنت فلسفي ما كمتر مورد التفات قرار گرفته است. وقتي از نظر و حيث تاريخي افكار سخن ميگوييم، قيد «تاريخي» را بمعناي خاص آن بايد لحاظ كنيم و معناي آنرا فراتر از مختصات زماني و تعلق به عصر و مقطعي خاص بدانيم. منظر تاريخي در اينجا ناظر به كوششي است كه به درك و كشف مناسبتها و پيوندها و مداخل و مناشي افكار و آراء مي‌انجامد و زواياي پنهان در تكوين و بسط آنها را ميجويد؛ و خلاصه آنكه به دريافت اصل ظهور پرسش فلسفي نظر دارد. از اين منظر، حيث تاريخي خود مولود تفكر اصيل است، نه آنكه حصول آن الزاماً با تحصيل اطلاعات تاريخي متداول ميسر شود. تا قبل از قرن هجدهم، وجه تاريخي امور و افكار بمثابه كوششي فلسفي تلقي نميشد و شايد باقتضاي نظر ارسطو، تاريخ در عداد دانشهاي نظري بحساب نمي‌آمد. اما در دوره جديد،‌ همه چيز از جمله فلسفه و مكاتب فلسفي به حيث تاريخي آنها مورد تحليل و ارزيابي قرار ميگيرد و ظاهراً در عرصه‌هاي ديگري نظير علوم كاربردي و تجربي نيز اين ملاحظات قوام يافته و نهادينه شده است.

اين وجه از كوششهاي نظري، در سنت فلسفي ما چندان سابقه ندارد و اي بسا بقول استاد مطهري(ره) اسباب برخي خطاها و قضاوتهاي نادرست را نيز فراهم آورده است. در يكي دو دهه اخير، اين حيث از مطالعات نظري مورد اهتمام محققان و دانشجويان فلسفه قرار گرفته و يقيناً با راهيابي به اين ساحت، نتايج تأملات فلسفي ما از عمق و غناي بيشتري برخوردار ميگردد.

در همين زمينه، چند سالي است كه بهمت بنياد حكمت اسلامي صدرا، مجموعه‌يي با عنوان «مركز تدوين تاريخ جامع حكمت و فلسفه» مشتمل بر فعاليت گروهي از استادان و محققان واهالي فلسفه تأسيس گرديده و با تشكيل گروه‌هاي تخصصي از جمله ايران باستان، يونان باستان، دوره جديد و دوره اسلامي، طرحهاي پژوهشي گسترده‌يي را براي حصول اين هدف تعريف كرده است. در كنار اجراي طرحهاي پژوهشي، برگزاري سخنرانيها و نشستهاي تخصصي و انتشار نشريه اختصاصي تاريخ فلسفه نيز پيش‌بيني و تحقق يافته است. آنچه در پيش روي داريد، نخستين گام در طريق طولاني و دشواري است كه يقيناً‌ با كوشش و همكاري محققان و صاحب‌نظران اين عرصه طي خواهد شد و از اينرو دست‌اندركاران نشريه چشم‌انتظار مقالات و نوشته‌هاي ارزشمند استادان و عالمان سراسر كشور خواهد بود. هدف نشريه در اصل باز كردن فضاي مساعدي براي اينگونه مباحث، و البته با قيد وجه تاريخي آنهاست و بلحاظ ساز و كار موجود نيز به دريافت درجه علمي ـ پژوهشي هم اهتمام جدي دارد. از خداوند حكيم توفيق انجام اين وظيفه را طلب ميكنيم و از شما محقق ارجمند نيز دست ياري ميطلبيم.

سردبير  


 

آغاز و فرجام سوفسطائيان

عبدالله نيك‌سيرت

استاديار فلسفه دانشگاه شهيد چمران اهواز

چكيده

در اين مقاله تلاش ميشود تا نگاهي منصفانه‌تر و امروزيتر به سوفسطائيان، آموزگاران بدنام تاريخ، شود. دربارة اينان دست‌كم بايد به چند نكته توجه كرد: نخست اينكه ما آنان را از طريق آثار و ديدگاههاي دشمنان توانا و زبردستشان، يعني سقراط، افلاطون و غيره ميشناسيم. دوم، از آنجاييكه سوفسطائيان، وارثان لايقي براي تبليغ راه و هدف خويش نداشتند، در زمرة اموات درآمدند. سوم، برغم همة بدناميهايي كه در نتيجة تبليغات گستردة مخالفان، نصيب سوفسطائيان شد، بنظر ميرسد دست‌كم پاره‌يي از افكار و آراء آنها كه معطوف به موفقيتهاي اجتماعي بوده و منجر به تعميم تعليم و تربيت و تساوي مردم در كسب و احراز مقامات و مناصب شده، با جامعة دموكراتيك امروز سازگارتر است. چهارم، شاهكار سوفسطائيان، رواج مباحث انسانشناسي بجاي مباحث تقريباً بيفايدة جهانشناسي بوده كه اين رويكرد خود جاي تأمل و تقدير فراوان دارد.

كليد واژه‌ها: سوفسطائيان، سوفيست، سقراط، فلسفه.


 

«كوگيتو»ي دكارت و جهات تاريخي آن در انديشۀ آگوستين و «انسان معلق» ابن‌سينا 

سيمين اسفندياري

عضو هيئت علمي دانشگاه رازي كرمانشاه 

چكيده

در مقاله حاضر ابتدا به تبيين «كوگيتو» يا «مي‌انديشم» دكارت بعنوان آغازگر فلسفة عصر جديد در تاريخ غرب و اينكه چگونه از نظر او فكر و نفس، مقدم بر هر شيئي است، پرداخته ميشود. او ميخواهد با شك دستوري خود و سفر به درون، نشان دهد كه قواي عقلي انسان قادر به گذر از جهان محسوس و تجربه و رسيدن به جهان حقايق است و بدينسان انسان قادر به شناخت نفس خويش نه بنحو استنتاجي بلكه بنحو شهودي است. در واقع با «مي‌انديشم» دكارت بر اصالت و نقش قوام بخشي انديشة انسان براي كل عالم تأكيد ميشود؛ زيرا انسان مقام تازه‌يي در هستي مييابد. او خود را موجودي ميشناسد كه وجودش يقينيتر از همه چيز است. در حقيقت دكارت در تأملات خود ضرورت يك نقطة آغاز مبتني بر اصالت فاعل شناخت را احساس ميكند؛ بدين معنا كه فلسفه ميبايست از تأملات يك «من» خودآگاه آغاز شود.

سپس بمنظور ريشه‌يابي تاريخي انديشة دكارت به آگوستين پرداخته شده است، زيرا آگوستين ظاهراً نخستين كسي است كه فكر انسان را دليل بر وجود او ميداند و از اين لحاظ او را ميتوان پيشرو دكارت دانست. در نهايت نيز بالاخره برهان «انسان معلق» ابن‌سينا و اينكه چگونه آدمي ميتواند مجرد از هر چيزي باشد جز نفسش، مطرح ميشود؛ اينكه آيا ميتوان گفت كه نسبت ابن‌سينا در فلسفه‌هاي عصر جديد بنحوي انعكاس يافته است؟ يعني آيا در عصر جديد، تمثيل «انسان معلق» ابن سينا در «فكر ميكنم، پس هستم» مورد استفاده نبوده است؟ در حقيقت ميتوان «كوگيتو»ي دكارت را نوعي «انسان معلق» ابن‌سينا دانست كه بنحو بيواسطه بخود شهود دارد. در «كوگيتو»ي دكارت‌ گويي «انسان معلق» ابن‌سينا اتكاي فكر و هستي خود را در همان نكتة تلاقي فكر و هستي مييابد، زيرا هستي از طريق فكر بنحو مستقيم و بيواسطه نسبت بخود حضور دارد و فكر با آگاهي از «خود» هستي پيدا ميكند.

كليد واژه‌ها: كوگيتو، نفس، شهود، انسان معلق، فاعل شناسا.

 

 

بررسي امكان تأثيرپذيري افلاطون از زرتشت؛

با تأكيد بر آموزﮤ «مثل» افلاطون و «فروهر» زرتشتي  

حميد نساج

عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور و دانشجوي دكتري علوم سياسي 

چكيده

هدف اين مقاله بررسي تاثيراتي است كه افلاطون از تفكر شرقي مخصوصاً از شخص زرتشت پذيرفته است. هيچ انساني را ياراي آن نيست كه بتواند نظامي فلسفي، بدون ياري جستن از اذهان ديگر بنيان نهد و افلاطون نيز از اين قاعده مستثني نيست. اگر اين مسئله ثابت شود نه تنها از ارج و قرب او نميكاهد بلكه برارزش و غنا و جامعيت آثار او نيز مي‌افزايد. هدف نگارنده در نگارش اين نوشته اين است كه بدور از تعصب ورزي كوركورانه نسبت به ايران باستان يا ارادت‌ورزي متعبدانه به يونان باستان، تأثيرپذيري افلاطون از تفكر شرقي ـ ايراني زرتشت را مورد بررسي و كنكاش قرار دهد.

كليد واژه‌ها: افلاطون، زرتشت، مُثُل، فَرَوَهَر.


 

 شاخصه‌هاي جهان‌بيني ايراني در فلسفه امپدوكلس

رضا مهريزي

دانشجوي كارشناسي ارشد ايران‌شناسي دانشگاه شهيد بهشتي 

چكيده

در اين مقاله، مطرح ميشود كه بين جهانبيني ايراني و فلسفة امپدوكلس آكراگاسي رابطه‌هايي وجود دارد. نگارنده بر آنست كه بين ستيزه مهر و كين در فلسفه امپدوكلس با نزاع خير و شر در جهان‌بيني ايراني شباهت زيادي وجود دارد. امپدوكلس در جهانشناسي خود براي جهان هستي قائل به چهار مرحله است كه در واقع مراحل نزاع مهر و كين است، در باورهاي ايراني نيز اعتقاد به فرايند چهار مرحله‌يي جهان آفرينش كه عرصه ستيزه خير و شر است، از كهنترين زمانها وجود داشته است. در اين مقاله نگارنده شواهدي از تأثيرگذاري جهان‌بيني ايراني بر فلسفه امپدوكلس ارائه ميدهد.

كلمات واژه‌ها: جهان‌بيني ايراني، فلسفه امپدوكلس، مهر و كين، خير و شر، چهار مرحله هستي.

 
 

ارسطو در اسفار

حسين فلسفي

استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد خرم آباد

حشمت قدمي

مدرس دانشگاه آزاد اسلامي واحد دره‌شهر 

چكيده

افكار و انديشه‌هاي ارسطو در طول تاريخ توجه انديشمندان و فلاسفه را به خود جلب كرده است. گروهي آن انديشه‌ها را پذيرفته و گروهي به نقد آن نشسته‌اند. يكي از بزرگترين انديشمندان در جهان اسلام، صدرالمتألهين است كه با شناخت همة انديشه‌هاي مشائي، اشراقي، عرفاني و كلامي، طرحي نو در انداخته و فلسفه‌يي تازه بنا نهاده است. وي انديشه‌هاي بسياري از اساتيد فلسفه را در حكمت متعاليه خود مورد بررسي قرار داده است. يكي از اين بزرگان انديشه، ارسطوست. در اين مقاله همة آرايي كه ملاصدرا در كتاب بزرگ اسفار از ارسطو نقل كرده و به او نسبت داده، شناسايي و مستندسازي شده‌اند و مورد نقد و بررسي قرار گرفته‌اند.

كلمات واژه‌ها: فلسفه، اسفار، متافيزيك.

 
 

خاستگاه تاريخي علم منطق

(رويكردي تاريخي به فلسفه منطق)

علي‌اصغر جعفري ولني

دانشجوي دكتري فلسفه مدرسه عالي شهيد مطهري 

چکیده

شناخت تطور تاریخی دانش منطق نیازمند مطالعات نظاممند و گسترده است تا توصیف مستند و تبیین مستدل از توسعه اندیشه های منطقی به دست آید. چنین جهت‌گیری، بدلیل دشواریهایی، در پژوهشهای معاصر کمتر بچشم میخورد.

انديشة‌ نظري‌ هر دوران‌ و درنهايت‌ انديشة‌ دوران‌ ما، محصولي‌ تاريخي‌ بشمار مي‌آيد كه‌ در ازمنة‌ گوناگون‌ اشكال‌ بسيار متفاوت‌ دارد. بنابرين‌ دانش تفكر مانند هر علم‌ ديگری، دانشي‌ تاريخي‌ است‌ كه‌ رشد تاريخي‌ انديشة بشري‌ را شامل‌ ميشود. راهگشاي‌ انديشه‌ بسوي‌ حقيقت‌ مطلق‌ را نميتوان‌ صرفاً تراكم‌ كمّي‌ معلومات‌ تلقي‌ كرد، بلكه‌ اين‌ تلاش‌ و حركت‌ همچنين،‌ شامل‌ تعدد و تكامل‌ ابزارهاي‌ منطقي‌ است‌ كه‌ بكار شناخت‌ جهان‌ مي‌آيند؛ بگونه‌یي­ منطق‌ صوري،‌ خود از زمان‌ ارسطو تاكنون‌ عرصة‌ مناقشات‌ جدي‌ بوده‌ است‌ و‌ ميتوان‌ گفت‌ منطق‌ جديد‌، پديداري‌ تاريخي‌ است‌ كه‌ زاده‌ قرون‌ متمادي‌ تكامل‌ است‌. ازاینرو دانش‌ منطق‌ ملازم‌ با مجموعه‌ شناختهاي‌ علمي‌ به‌ پيش‌ ميتازد.

کلیدواژه‌ها: رشد تاریخی منطق، منطق ارسطویی، فکر، حیطه منطق


 

تجديد نظر در تاريخ فلسفه با الهام از ديدگاه    شيخ اشراق

رضا اميري

پژوهشگر دانشگاه مفيد قم 

چكيده

نظريه غالب در بين بيشتر متفكران و محققان تاريخ علم و فلسفه اين است كه آغاز فلسفه، هنر، فرهنگ و علم يونان و غايت آن تمدن جديد غرب و مدرنيته است و در اين بين ارزش و اهميتي براي شرق قائل نيستند. اما برخي از متفكران شرقي خاستگاه تفكر و فلسفه را شرق ميدانند. يكي از اين متفكران، فيلسوف اصيل ايراني، شيخ شهاب‌الدين سهروردي است كه آغاز تاريخ فلسفه را از هرمس، حكيم شرقي ميداند نه از تالس، فيلسوف يوناني. نگارنده در اين مقاله تلاش دارد كه اين ادعاي سهروردي را مورد تحليل قرار داده و شواهد آن را بررسي كند.

كليد واژه‌ها: شيخ اشراق، هرمس، تالس، مدرنيته، تاريخ فلسفه