بررسي کتاب ايضاح الخير المحض و تأثير آن در تاريخ فلسفه اسلامي
دکتر غلامحسين احمدي آهنگر
استاديار دانشگاه شهيد مدني آذربايجان
چکيده
کتاب الخيرالمحض برگرفته از پايههاي الهيات برقلس برغم حجم کمش بهمراه اثولوجيا بيشترين تأثير را در فلسفه اسلامي برجاي نهاده است. برقلس در اين رساله مسائل را در حوزههاي علت اولي، عقول و نفوس مطرح کرده که نزد فيلسوفان مسلمان پذيرفته شده است.
برقلس با طرح چهار بخشي علت اولي، وجود، عقول و نفوس در نظريه جهانشناختي صدور مبتني بر فيض و تقسيم هريک از عقول و نفوس به اولي و ثانوي و طرح آنها براساس جايگاه وجودي و شرافتشان از نظريه صدور فلوطين فاصله ميگيرد.
با ترجمه کتاب الخيرالمحض به عربي بعلت سازگاري بيشتر آن با انديشههاي ديني و وحياني فيلسوفان مسلمان، حضوري پر رنگ نزد آنان يافت؛ بگونهيي که در مواردي عين الفاظ و عبارات الخيرالمحض در آثار آنان آمده است مانند رساله في المعالم الاهيه عامري، اما نزد بقيه، اصول و مبادي و مسائل الخيرالمحض با صورتبندي جديدي آمده است. ما در نوشتار حاضر تلاش ميکنيم تا تأثير آن را نزد فيلسوفان مسلمان اثبات نماييم.
کليد واژهها: برقلس، فلسفه اسلامي، فيض
***
حقيقت انسان و انسان حقيقي در انديشه ابوالحسن عامري و صدرالدين شيرازي
دکتر رضا رضازاده
استاديار گروه فلسفه و کلام دانشگاه ايلام
حسن رهبر
دانشجوي دکتري فلسفه و کلام اسلامي دانشگاه ايلام(نويسنده مسئول)
چکيده
بحث درباب وجود آدمي، حقيقت و مقام او در عالم تكوين، بعنوان يکي از مباحث مهم فلسفي همواره مورد نظر فيلسوفان بوده است. حكماي مسلمان نيز در مباحث خود به بحث دربارة انسان پرداختهاند. نکته مهم و اساسي در باب انسانشناسي، سخن از حقيقت انسان بعنوان موجودي متمايز و برگزيده در ميان ساير موجودات است. ابوالحسن عامري نيشابوري، فيلسوف ايراني مسلمان، از جمله کساني است که دربارة حقيقت انسان مباحثي را در فلسفهورزي خود مطرح كرده است که نويسندگان را برآن داشته، نظريات وي را با آراء صدرالمتألهين بعنوان فيلسوفي داراي نظريات نو در باب حقيقت انسان و بعنوان يک حكيم مرجع، به مقايسه و تحليل بگذارد و وجوه اختلاف و اشتراک آنها را نمايان سازد. در اين ميان، تلقي آن دو از انسان بعنوان مخلوق خداوند و مرکب از نفس و بدن و تلقي نفس بعنوان حقيقت انسان و درنتيجه، تقابل با ديدگاههاي مادهباورانه را ميتوان از نقاط اشتراک و تفاوت ديدگاه آنها پيرامون رابطه نفس و بدن و نحوة ارتباط آن دو را ميتوان از نقاط اختلاف آنها قلمداد کرد. ملاصدرا رابطه نفس و بدن را يک رابطه لزومي و وجودي ميداند و روح بخاري را واسطة ميان آن دو ميداند و با طرح نظرية جسمانية الحدوث، نظري جامعتر را ارئه ميدهد، درحالي که عامري رابطة نفس و بدن را رابطهيي عرضي قلمداد ميکند و تبيين روشني از توجيه اين رابطه ارئه نميدهد. همچنين آنها هردو عقل را از مراتب نفس و باعث تمايز انسان از ساير موجودات و ملاک در حقيقت انسانِ ميدانند.
كليد واژهها: حقيقت انسان، نفس، بدن، رابطه نفس و بدن، عامري، ملاصدرا
***
شناخت عقلي و شهودي انسان نسبت به احد و احد نسبت به خود و غيرخود در فلسفه افلوطين
اسدالله حيدرپور کيائي
دكتراي فلسفه غرب مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران
چکيده
مقاله حاضر تحقيقي است در اينباره كه براساس ديدگاه افلوطين آيا انسان ميتواند شناخت برهاني و استدلالي از احد داشته باشد يا خير؟ و آيا ميتواند توصيف و بياني از او ارائه بدهد يا خير؟ همچنين آيا انسان قادر به شناخت شهودي و حضوري از احد هست يا خير؟ احد نسبت به خود از چه نوع شناختي برخوردار است، شناخت عقلي برهاني يا شناخت عقلي شهودي؟ افلوطين بر اين باور است که انسان قادر به تفکر نظري و شناخت عقلي استدلالي از احد نيست و بدينسبب نميتواند توصيف و بياني از او ارائه نمايد ولي انسان در يک شرايط خاص قادر به شهود احد و دريافت حضوري او خواهد بود و بنحوي اتحاد با احد پيدا خواهد کرد. تفکر و انديشه استدلالي که در ذات خود ملازم با کثرت است در احد ذاتاً بسيط و محض راه ندارد، ازاينرو او بنحو شهودي خودآگاه است و چون مبدأ همه چيز است و همه چيز در او حضور دارند، بنحوي که از خود آگاه است از غيرخود نيز آگاه است.
كليدواژهها: افلوطين، شناخت عقلي، شناخت شهودي، توصيفناپذيري، بيانناپذيري
***
ارتباط بين ارکان حکمت و حکومت آرماني در انديشه سهروردي
با تطبيق بر آراء افلاطون
سعيد رحيميان
استادیار دانشگاه شيراز (نويسنده مسئول)
طيبه زارعي
کارشناس ارشد فلسفه اسلامي
چکيده
انديشه آرمانشهري بحث مفصلي است که قدمتي باندازه تاريخ بشري دارد. افلاطون نخستين فيلسوفي است که جامعه آرماني را در قالبي فلسفي به تصوير كشيده است. از سوي ديگر، در جهان اسلام فارابي آغازگر اين انديشه و ميراثگذار آن براي انديشمندان بعد از خود تا به امروز ميباشد. شيخ شهابالدين سهروردي از جمله فيلسوفاني است که در جستجوي جامعه کمال مطلوب به انديشه فلسفي خويش سمت و سو ميدهد؛ حکومت مطلوبي که از دل هستيشناسي و معرفتشناسي اشراقي او بدست ميآيد. نوشتار حاضر بر آن است که به بررسي اين رابطه وثيق پرداخته و با توجه به جايگاه افلاطون در نزد سهروردي مواضع وفاق و خلاف اين دو انديشمند را در اين زمينه تعيين کند.
با وجود شباهتهايي بين ديدگاه ايشان، بويژه در مواردي نظير گرايش انسان به جامعه مدني، تطابق و هماهنگي حکومت مطلوب آنها با نظام کائنات و منحصر بودن حاکميت به صاحبان معرفت به حقايق عالم اعلي، از استقلال انديشه سهروردي بخصوص در مبحث رياست حکومت مطلوب و صفات او نميتوان گذشت.
کليدواژهها: عالم اعلي، معرفت اشراقي، حکومت مطلوب (مدينه فاضله)، رياست حکومت
***
مقام فلاسفه در تأويل قرآن از ديدگاه ابنرشد
محمد سعيدي مهر
دانشيار گروه فلسفه و کلام اسلامي دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران
سيدعباس ذهبي
استاديار گروه فلسفه و کلام اسلامي دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران
روح اله عليزاده
دانشجوي دکتراي فلسفه و کلام اسلامي دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران (نويسنده مسئول)
چکيده
ابوالوليد محمد بن رشد، بزرگترين فيلسوف غرب جهان اسلام بمانند ديگر فلاسفه اسلامي در باب نسبت بين دين و فلسفه انديشيد و آثار مهمي در اينباره بر جاي گذاشت که از جمله آنها ميتوان به فصل المقال، الکشف عن مناهج الادله في عقائد المله و تهافت التهافت اشاره کرد. از نظر ابنرشد، دين و فلسفه باهم هماهنگ بوده و تعارضي ندارند. استدلال او در اينمورد چنين است: «الحق لايضاد الحق بل يوافقه و يشهد له». او ميگويد: چون شريعت حق است و دعوت به تفکري (استدلال عقلاني) ميکند که مؤدّي به حق است، پس هر دو حقند و حق با حق متضاد نيست بلکه موافق با آن و گواه بر آن است. اما اينکه فلسفه با دين تعارض ندارد مربوط به باطن دين و آيات قرآني است، چراکه فلسفه و تفکر عقلي گاهي با ظواهر ديني و آيات در تعارض ميافتد. راه حل ابنرشد براي رفع تعارض اين ظواهر با فلسفه، دستيابي به باطن آيات از طريق تأويل است. البته ابنرشد مانند فارابي قائل به وحدت و جمع بين دين و فلسفه نيست و صرفاً به سازگاري و عدم تعارض بين آنها ميانديشد، چراکه فلسفه و دين بخاطر امنيت خود بايد مستقل و مجزا از هم باشد و نبايد بين مباحث آنها خلط کرد. ما در نوشتار حاضر بطور کلي به مسئله هماهنگي فلسفه و دين از نظر ابنرشد و بطور خاص به نظريه او در باب تأويل خواهيم پرداخت و در نهايت خواهيم گفت که يکي از مهمترين اهداف ابنرشد از طرح بحث عدم تعارض بين دين و فلسفه و تأويل، دفاع از فلسفه و اعطاي حق تأويل به اهل برهان که همان فلاسفه باشند، است.
كليد واژهها: ابنرشد، دين، فلسفه، تأويل، حق
***
تطور نظريه مقولات از ارسطو تا ابنسينا
رضا رسولي شربياني
استاديار دانشگاه پيام نور(نويسنده مسئول)
پريسا مهرخاني
کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی
چکيده
نگاه ارسطو به مقولات، صرفاً نگاهي زبانشناختي نيست، تقسيم چهارگانه وي از موجودات و ذکر ويژگيهاي وجود داشتن در موضوع و گفته شدن به موضوع در کنار هم حاکي از نگاه هستيشناسانه وي به مقولات ميباشد. مقولات نزد ارسطو دريچههاي ارتباطي عين و ذهن هستند. وي در همبستگي انديشه با واقعيت، مسئله مقولات را مطرح ميکند. بنابرين قواعد منطق ارسطو علاوه بر اينکه تحليل شکلهاي انديشيدن است، هدف آن شناخت واقعيت است؛ آنگونه که در ذهن انسان بازتاب دارد. طرح مقولات در آثار منطقي ارسطو دريچهيي براي ورود ذاتگرايي در منطق و تسلط متافيزيک ارسطويي بر منطق وي ميباشد؛ امري که منطق ارسطو را در ارائه و تحليل بسياري از قضايا و قياسات ناتوان و جنبه معنايي اين منطق را در مقايسه با جنبه صوري آن پررنگتر مينمايد.
نظريه مقولات تا پيش از ابنسينا همچنان در کتب منطقي حضور داشته است. وي در موارد مختلفي از کتاب مقولات شفا به اين نکته که جاي بحث از مقولات در منطق نيست، اشاره کرده و در منطق اشارات آن را کنار ميگذارد. برخلاف ارسطو، بيتوجهي ابنسينا به مقولات ميتواند بيانگر صوريسازي منطق و عدول از ذاتگرايي و معناگرايي ارسطو تلقي شود.
كليد واژهها: منطق ارسطو، منطق رواقي، فارابي، ابنسينا، مقولات
***
ميراث اثيري (حيات و کارنامه اثيرالدين ابهري)
مهدي عظيمي
استاديار دانشگاه تهران
چکيده
اثيرالدين مفضّل بن عمر ابهري (590-663 ﻫ .ق) متکلّم، فيلسوف، منطقدان، رياضيدان و ستارهشناس پرآوازه ايراني است که تاکنون رشر، قنواتي، آيشنر، موحد و سارياُغلو گزارشهايي ناهمگون از احوال و آثار وي بدست دادهاند. ما در اين نوشتار، با نقد پژوهشهاي پيشين و بر پايه منابع تاريخي دست اوّل، گزارشي يکدست و جامع از احوال و آثار وي برنگاشتهايم. پارهيي از نويافتههاي ما بدين قرارند: 1) گاهشماري زندگي ابهري؛ 2) کتابشناسي او (فهرست نسخ خطي و چاپي)؛ 2) ارائه فهرست کاملي از استادان، شاگردان و معاصران او 3) نقد رشر، قنواتي و سارياغلو که ميگويند زادبوم ابهري موصول بوده است. 4) نقد سارياُغلو که ميگويد ابهري را ازاينروي سمرقندي خواندهاند که خودش يا نياکانش در اصل سمرقندي بودهاند و نقد موحد که ميگويد منابع قديم در اينباره ساکتند. 5) نقد سارياُغلو که ميگويد ابهري در موصل به مدرسه ابتدايي ميرفته است. 6) نقد عسقلاني و ـ بتبع آن ـ نقد سرکيس، کردعلي و مدرس رضوي که ميگويند ابهري در حماة به ابوالفداء پناه برده است. 7) نقد آيشنر که ميگويد ابهري در موصل درگذشته است.
کليد واژهها: اثيرالدين، ابهري، سمرقندي، مفضل بن عمر، دانشمندان مسلمان قرنهفتم