نقد افلاطون به سخن پارمنيدس درباره  وجود

سعيد بيناي مطلق*

چكيده

پارمنيدس در نيمة نخست شعر خود كه در واقع شرح عروج وي به نزد ديكه و الهة ديگري است، دربارة وجود، راه درست شناخت و تمييز آن از راه نادرست سخن ميگويد. نقد افلاطون به سخن وي در گفتگوي سوفسطايي و بمناسبت تعريف سوفسطايي بميان مي‌آيد. پارمنيدس دربارة وجود چه ميگويد و سخن وي در اينباره چه پيوندي با تعريف سوفسطايي دارد؟ هدف اين مقاله پاسخ به اين پرسش و در نتيجه بيان ضرورت نقد پارمنيدس است.

كليدواژه‌ها: پارمنيدس، افلاطون، سوفسطايي، مگاريان، وجود، پراجاپتي

*      *      *

 

 نفس از ديدگاه بروقلوس( پروکلس) و شيخ اشراق

سعيد رحيميان[1]، زهرا اسکندري[2]

چکيده

نفس از جمله مباحث مهم فلسفي در نزد متفکران است. در ميان انديشمندان مسلمان، شيخ‌اشراق توجه ويژه‌يي به بحث نفس نشان ميدهد تا آنجا که شهرزوري شارح بزرگ حکمة الاشراق معتقد است بعد از  اثبات واجب‌الوجود و بيان وحدانيت او مهمترين مبحث حکمت اشراق، بحث نفس است. در ميان نوافلاطونيان نيز حجم وسيعي از آثار افلاطون و افلوطين را بحث نفس تشکيل ميدهد. پروکلس مهمترين فرد نوافلاطوني پس از افلوطين  از جمله فلاسفه‌يي است که در بيان مراتب هستي داراي نوآوريهاي ارزشمندي ميباشد. وي که در قرن پنجم پس از ميلاد ميزيسته، در قسطنطنيه متولد شد و ساليان دراز رئيس حوزه آتني بود. تأکيد بر عنصر حيات و علم حضوري در شناخت نفس از سوي پروکلس و شيخ‌اشراق زمينه را براي تطبيق تفکر دو فيلسوف در زمينه نفس فراهم ميکند. اين نوشتار مقايسه‌يي است ميان ديدگاه اين دو انديشمند دربارة نفس.

كليدواژه‌ها: پروکلس، سهروردي، نفس، حيات، علم حضوري

*      *      *

 

نظريه هنر در فلسفه و حکمت اسلامي

(لفظ و مفهوم «Mimesis» در ترجمه‌هاي متفکران مسلمان)

حسن بلخاري قهي**

چکيده

در ميان چهار نظريه ذات‌گرا و مشهوري که در باب تبيين ماهيت هنر در تاريخ فلسفة هنر طرح گرديده است، نظرية ميمزيس (که ترجمة رايج آن در فرهنگ ما محاکات و تقليد است) مشهورترين، مهمترين و قديميترين نظريه در تبيين ماهيت هنر است؛ نظريه‌يي که قدمت آن از منظر آييني به ايده‌هاي يونانيان در باب اسطوره‌ها و از منظر فلسفي به انديشه‌هاي افلاطون و ارسطو باز ميگردد. اين نظريه که مبناي نفي هنر از سوي افلاطون با ادعاي تقليد هنرها از اشيائي که خود تقليد ناقص ايده‌هايند، گرديد، نزد ارسطو مکانتي در خور يافت و بويژه در بوطيقا يا فن‌الشعر مورد توجه و تأملي کاملاً فلسفي قرار گرفت. او ميمزيس را تقليد احوال و کردار انسان دانست و در بحث تراژدي و کمدي از آن بهره بسيار جست. نوافلاطونيان و در رأس آنها فلوطين، در قرون اول ميلادي ديدگاهي نوين در باب اين نظريه ابداع کردند. نظريه‌يي که اينک در پناه نظرية فيض يا صدور، هنر را تقليد صور معقول و نه صورتهاي مادي ناقص ميدانست؛ مفهومي که مورد استقبال حکماي مسيحي و سپس مسلمان قرار گرفت. مسلمانان در نهضت ترجمة خود آثار مهم يوناني را ترجمه کردند که ازجمله آنها فن‌الشعر (بتعبير مسلمين بوطيقا) بود؛ اثري که بر تارک خود نامداراني چون ابواسحاق کندي، اسحاق بن حنين و ابي‌بشر متي بن يونس را بعنوان مترجم دارد. گرچه از ترجمة کندي اثري در دست نيست و ترجمة اسحاق نيز ظاهراً ترجمه از يوناني به سرياني بوده، اما ترجمة متي از سرياني به عربي کاملاً در دسترس است. در اين ميان ترجمة اصطلاح ميمزيس به عربي، بتعبير «محمد سليم سالم» در کتاب ابن‌رشد (تلخيص کتاب ارسطوطاليس في‌الشعر) سرنوشتي متفاوت يافت. از ديدگاه او هيچکدام از مترجمان و مفسران کتاب فن‌الشعر نتوانستند معناي دقيق ميمزيس را آنچنانکه ارسطو تعريف و تحديد کرده بود دريابند، ازاينرو ميان تمثيل، تشبيه و خلط کردند. سليم سالم اصطلاح «تخييل» را ناديده گرفته است که بتعبيري فارابي آن را وضع کرد و ابن‌سينا آن را در تفسير ميمزيس بکار گرفت؛ اصطلاحي که اتفاقاً رأي و نظر ارسطو در باب ميمزيس را کاملتر از آنچه او تصور ميکرد روشن ميساخت و اين فارابي همان معلم دومي است که در بحث تخيل دامنة خيال را از براي اثبات و تبيين وحي تا عوالم فوق‌القمر بالا برد، در حالي که در انديشة ارسطو غايت پرواز خيال، سقف عالم تحت‌القمر بود. اين مقاله به بررسي و تحليل نخستين رويکردهاي مترجمان و متفکران مسلمان در ترجمة «μίμησης» يا «mimesis» پرداخته است.

کليدواژه‌ها: ميمزيس، محاکات، فلسفة يوناني، نهضت ترجمه، متفکران مسلمان

*      *      *

 

حکمت مشرقي ابن‌سينا

فاطمه سليماني***

چکيده

برخلاف تصور رايج، ابن‌سينا يک فيلسوف مشائي صرف نيست و نميتوان او را بعنوان رئيس مشائيان مسلمان در مقابل سنت حکمت اشراق قرار داد؛ بلکه او از «حکمت مشرقي» خود قصد دارد بينش فلسفي جديدي را متفاوت با سنت عقلي مشائي ارائه دهد. او با تأليف آثاري چون رسائل سه‌گانه تمثيلي ـ عرفاني زمينه را براي طراحي حکمت الاشراق سهروردي فراهم ساخت. ابن‌سينا در اين رسائل از طريق تمثيل و رمز ببيان سفر روح از مغرب (ظلمت) نفساني بسوي مشرق آن پرداخته و در نمط نهم کتاب الاشارات با عنوان «مقامات العارفين» به شرح و توصيف اين سفر و مراحل آن اقدام کرده است. ابن‌سينا در اين بخش از کتاب الاشارات با معرفي عارف و تبيين و توصيف مراحل سير و سلوک عرفاني و درنهايت شرح حالات سالک در جايگاه وصول به حق، بر اهميت روش شهودي و سير و سلوک عرفاني در کشف حقيقت تأکيد ورزيده است. در واقع آنچه در «مقامات العارفين» مشاهده ميشود تفسيري مبسوط از قصه‌هاي سه‌گانه تمثيلي ـ عرفاني ابن‌سيناست.

كليدواژه‌ها: حکمت مشرقي، شهود عرفاني، قصه‌هاي تمثيلي، عارف، مراحل سير و سلوک، ابن‌سينا

*      *      *

 

پژوهشي در فلسفه هايدگر درباب  مفهوم «هستي و زمان»

از منظر مابعدالطبيعي و تأويلي

علي رمضاني[3]، قربانعلي محمدنژاد[4]

چكيده

در فلسفه و تفكرات مارتين هايدگر در مورد مباحث مربوط به هستي و زمان، مفهوم زمان را ميتوان در ابديت يافت و پيش‌شرط آن، اشراف و درك كامل ابديت است و لازمه آن، ايمان به ابديت ميباشد كه از ديدگاه مابعدالطبيعي هستي‌شناسنده خود مينگرد. همچنين هايدگر از منظر تأويلي بجاي ارائه اصول و مباني و روش تحصيل فهم، در زمينه خود فهم، پژوهش كرده و تأويل را از سطح روش‌شناسي و معرفت‌شناسي به هستي‌شناسي فهم، ارتقا بخشيده است. همچنين او زمان را به سه شكل ترسيم ميكند: «روزمره، طبيعي و جهاني» و از منظر هستي‌شناسي تأويلي به آن ميپردازد. در اين مقاله به هستي‌شناسي مابعدالطبيعي و تأويلي  هايدگر در مفهوم هستي و زمان ميپردازيم.

كليدواژه‌ها: هستي، زمان، هايدگر، مابعدالطبيعه، تأويل 

*      *      *

 

 ابن‌سينا؛ حکمت مشائي در جهان‌بيني اشراقي

(واکاوي تفسير تمثيلي ابن‌سينا)

قاسم پورحسن[5]، محسن منصوري[6]   

چکيده

تمثيلهاي عرفاني و مکتوبات سينوي، با رويکرد اشراقي به تبيين معنويت ميپردازند و به ما تعليم ميدهند که ادبيات بکار رفته در آنها صرفاً انتزاعي نيست. ايده پنهان در تمثيل عرفاني متعلق به ادراکات باطني است، بنابرين ذهن را از سطح ادراک عقلي فراتر ميبرد و به ساحت عالم جان و دنياي ماوراي حس ميکشاند و از اين رهگذر ميتوان دقتي بر انديشه‌هاي فلسفي او داشت تا براي رسيدن به مقصود فلسفي راهگشا باشد. در همه آنچه در معرفت‌شناسي فلسفي ابن‌سينا آمده است زمينة فرا روي از مباحث فلسفي محض و تبديل معرفت به جريان عرفاني وجود دارد. آنچه از نوشته‌هاي ابن‌سينا بدست مي‌آيد اين است که تصّوف و نگرش اشراقي وي عين تفکر عقلي و نظري اوست. اين نوشتار سعي دارد که تفسير تمثيلي در آثار اشراقي ابن‌سينا را مورد بررسي قرار دهد و مباني آن را واکاوي نمايد تا از اين رهگذر حکمت مشائي ابن‌سينا در مباني اشراقي او نمايان گردد.

كليدواژه‌ها: ابن‌سينا، تفسير، تمثيل، اشراق، عرفان

 *      *      *


* استاديار گروه فلسفه دانشگاه اصفهان؛ said_binayemotlagh@yahoo.fr

[1]. دانشيار دانشگاه شيراز؛ sd.rahimian@gmail.com

[2]. کارشناس ارشد فلسفه اسلامي و مدرس دانشگاه پيام نور(نويسنده مسئول)

** دانشيار گروه مطالعات عالي هنر دانشگاه تهران؛ Hasan.bolkhari@ut.ac.ir

***  استاديار دانشگاه امام صادق (ع)؛ fateme _ soleimani@yahoo.com

[3]. پژوهشگر معاونت برنامه‌ريزي و نظارت راهبردي رياست جمهوري(نويسنده مسئول)؛ aliramezani397@yahoo.com

[4]. پژوهشگر معاونت برنامه‌ريزي و نظارت راهبردي رياست جمهوري؛ n4amiry@yahoo.com

[5]. استاديار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي(نويسنده مسئول)؛ ghasemepurhasan@gmail.com

[6]. کارشناس ارشد علوم قرآني