رواقيان در فلسفه ملاصدرا
زكريا بهارنژاد؛ استادیار گروه فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه شهید بهشتی
چكيده
پيدايش و شكلگيري فلسفه رواقي در قرن سوم پيش از ميلاد از جمله آثار و نتايج انتشار فرهنگ يوناني در جهان آنروز بود. فيلسوفان رواقي در سه دورة مستقل و جدا از هم زيستهاند و در عين حال در اصول كلي با هم همفكر و همعقيده بودهاند. اين مكتب پس از شكلگيري فلسفه نوافلاطوني در قرن سوم و چهارم پس از ميلاد، تحتالشعاع آن قرار گرفت و توسط فيلسوفان آن نحله و از جمله خود «افلوطين» مورد نقد واقع شد. در عصر نهضت ترجمه، حكيمان مسلمان پارههايي از فلسفه رواقي را دريافت كردند كه در اين ميان بنظر ميرسد بزرگترين مفسر فلسفه رواقي در ميان مسلمانان سهروردي باشد و پس از وي صدرالمتألهين شيرازي است كه در نوع آثار خود نظر و ديدگاه فيلسوفان رواقي را منعكس و شرح و تفسير كرده است. اين نوشتار كوشيده است تا فلسفه رواقي از ديدگاه اين حكيم متأله را مورد بررسي و تحقيق قرار دهد و يادآور شود كه ميان تفسير فيلسوفان مسلمان از فلسفه رواقي و تفسير شارحان غربي آنان تفاوت زيادي وجود دارد كه داوري ميان اين دو نوع تفسير از فلسفه رواقي، فرصت و مجال ديگري ميطلبد.
كليد واژهها: صور نوعي، جعل، وجود رابطي، صورخيال، تشكيك، حقيقت وجود
* * *
قاعده حد وسط ارسطو و نقاط عطف تاريخي آن در جهان اسلام
محسن جاهد؛ استاديار گروه فلسفه دانشگاه زنجان (نويسنده مسئول)
چكيده
متفكران مسلمان پس از مواجهه با انديشههاي اخلاقي يونان باستان، با پذيرش بخشهايي از آن، به پالايش بخشهاي ديگر آن پرداختند. قاعده حد وسط ارسطو يكي از عناصر انديشه يوناني بود كه پس از ورود به جهان اسلام با فراز و فرود بسياري مواجه شد. هر چند اين قاعده ـ با تقرير ارسطوييش نيز ـ خالي از اشكال نبود، اما گروهي از متفكران مسلمان، مانند كندي و ابنمسكويه، با تعميم اين قاعده به قوه عاقله و فضيلت عدالت، بر اشكالات آن افزودند. گروه ديگري از حكيمان مسلمان، مانند صدرالمتألهين شيرازي و غزالي، با تفطن به اشكالات مذكور، تعميم اين قاعده به قوة عاقله و فضيلت عدالت را نپذيرفتند و پيشنهادهاي هوشمندانهيي ارائه دادند. انديشههاي اين دو گروه را ميتوان ناظر به يك مسئله و بعبارت بهتر ناظر به تعميم يا عدم تعميم اين قاعده به قوه عاقله و فضيلت عدالت دانست. اما جريان سومي نيز در اين ميانه پا به عرصه وجود نهاد كه بطور مشخص ميتوان خواجه طوسي را مبدع آن دانست. وي نگاه كيفي به فضايل و رذائل را در كنار نگاه كمّي ـ يعني تكيه بر پرهيز از افراط و تفريط ـ وارد مباحث اخلاقي كرد و برغناي اين مباحث افزود. نگاه كيفي كه با ورود مفهوم «ردائت» توسط خواجة طوسي وارد ادبيات اخلاقي جهان اسلام شد، توسط عضدالدين ايجي در جايگاه منطقيتري قرار گرفت. نوشتار حاضر، نقاط عطف در كاربرد و فهم اين قاعده را در جهان اسلام بررسي خواهد كرد.
كليد واژهها: قاعد حد وسط، قوه عاقله، فضيلت عدالت، حكمت خُلقي، مفهوم ردائت
* * *
توصيفناپذيري دائو از نگاه حکماي چين باستان
طاهره توکّلي؛ استاديار گروه فلسفه و اديان دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مركزي
چكيده
يکي از محوريترين مفاهيم در انديشه چين باستان از سويي و بحثبرانگيزترين و رازوارتررين آنها از سوي ديگر، مفهوم «دائو» ميباشد. اهميت اين مفهوم تا آنجاست كه مكتب برجسته فكريي منسوب بهمين اصطلاح در عصر کهن شکل گرفته است. اين واژه كه پيش از لائوزي ـ بنيانگذار مکتب دائوئي ـ در فرهنگ چيني در قالب راه آسمان و راه عالم انساني بكار ميرفت و وجهي كاملاً عيني داشت، در دائودهجينگ معناي متعال متافيزيكي عميقي يافت و ازاينرو، خاستگاه تفاسير و برداشتهاي گوناگوني شد. از نگاه لائوزي، دائو وراي همة تمايزها و تقسيمهاست و کاملاً ماهيتي غيرقابل درك، نامتمايز و وراي توصيفات دارد. پس از لائوزي نيز جوانگ زي بعنوان بزرگترين متفکر مکتب دائوئي، دائو را از منظري کمي متفاوت از استاد نخست تفسير نمود. اين نوشتار بر آن است تا به ديدگاه اين حكما دربارة دائو و تبيين نكات مورد نظر ايشان بپردازد.
كليد واژهها: دائو، مينگ، دائودهجينگ، لائوزي، جوانگزي، تيين
* * *
فيثاغوريان و نگرش آنها نسبت به عدد
سعيد بيناي مطلق؛ استاديار گروه فلسفه دانشگاه اصفهان
مريم دامادي؛ دانشجوي كارشناسي ارشد فلسفه غرب دانشگاه اصفهان (نويسنده مسئول)
چكيده
دغدغه فيثاغورس همچون اعقاب ملطيش جستجوي آن اصلي بود که اشياء و ببيان ديگر عالم از آن پديد آمده بود، با اين تفاوت که فلاسفه ملطي اين اصل را در ماده ميجستند و با فيثاغورس اين جستجو از ماده به صورت منتقل شد. فيثاغوريان عدد را اصل همه چيزها ميدانستند، از نظر آنها اعداد معنايي عرفاني و واقعيتي مستقل داشتند. فلسفه فيثاغوري نخستين کوشش فکر در راه رسوخ به کنه نامرئي اشياء بود. آنها ماده را حقيقت عالم نميپنداشتند و معتقد بودند ماوراي جهان زوال، يعني در عالم ذوات ابدي، عالم هماهنگي و اعداد جاي دارد و در اين ملاحظه دانستن اين نکته که فيثاغورس بيش از هر چيز يک رهبر و يک مصلح ديني بود، ميتواند در يافتن معنايي که او از عدد مراد ميکند، راهگشا باشد.
كليد واژهها: فيثاغورس، رياضيات، عدد، انجمن، تتراکتوس، دکاد
* * *
تفاوت ديدگاههاي شناخت شناسانه ابنسينا و توماس آکوئيناس درباب عقل فعال
مزدك رجبي، استاديار پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، پژوهشكده غربشناسي
چکيده
دربارة نظريه معرفت توماس ميتوان گفت در برخي موارد مستقيماً متأثر از نظريه معرفت ابنسيناست؛ اما بايد توجه داشت که نظام شناختشناسي اين دو در برخي جهات اساسي بويژه در موضوع عقل فعال و فعليت يافتن صورت معقول در نفس انسان با يکديگر متفاوت است. نوشتار حاضر تلاش ميکند ضمن گردآوري و برشمردن آثار آراء ابنسينا بر نظريه معرفت توماس، نقطه تفاوت مهم نظريات اين دو را در زمينه وجود عقل فعال و صورت معقول برجسته کرده و آشکار سازد که چرا توماس به فرض وجود عقل فعال نياز نميبيند و تبعات نبود آن در نظام فلسفي وي چيست. درحالي كه در شناختشناسي ابنسينا همة معرفت بشر به وجود عقل فعال وابسته است. بسياري از پژوهشگران غربي بر اين نكته تأكيد كردهاند كه شناختشناسي ابنرشد با درنظرگرفتن عقل فعال كلي براي نوع بشر، در فلسفه جديد و از دكارت ببعد بارور شد و در نهايت به خودمختاري (autonomy) انسان بلحاظ اخلاقي و معرفتي در تفكر كانت منجر گرديد. اما اين واقعيت تاريخي كمتر مدنظر بوده كه عدم درنظرگرفتن عقل فعال و قائل شدن استقلال براي عقل انسان توسط توماس در دوران جديد بارور شده و در معرفتشناسي و نظامهاي فلسفي دکارت ببعد بمنصة ظهور رسيده است. ميتوان گفت نقش و تأثير تاريخي وي در اين زمينه كمتر از ابنرشد نبوده و چه بسا شناختشناسي او به شناختشناسيهاي فلسفه جديد از اين لحاظ بسيار نزديكتر و همسوتر است. اما در جريانهاي غالب فلسفه اسلامي، مسير ديگري طي ميشود که بنابه آن، عقل انسان همواره متکي به واسطهيي الهي براي شناخت عالم است. براستي برداشت ابنسينا و توماس از علمالنفس ارسطو در دو مسير جداگانه تا به امروز پيش رفته است.
كليد واژهها:معرفتشناسي، وجود، ماهيت، صورت معقول، صورت محسوس، عقل فاعل، عقل فعال
* * *
قياس مساوات و تحليل چگونگي اعتبار آن در منطق سنتي
( همراه با نقد و بررسي رويکردهاي مختلف و ارائه رويکردي نوين)
مرتضي حاجحسيني؛ دانشيار گروه فلسفه دانشگاه اصفهان (نويسنده مسئول)
داريوش درويشي؛ كارشناس ارشد منطق دانشگاه علامه طباطبايي
چکيده
قياس مساوات كه نخستين بار در كتاب اصول ائوكليدس (اقليدس) مطرح شد، از مقدمات Φ=Ψ و Ψ =θ به نتيجة Φ=θ ميرسد. اين شكل از قياس، اما از اين جهت که Φ حد نخستين، Ψ حد ميانين و θ حد واپسين است و نتيجه بين دوحد كناري برقرار ميگردد، شباهت بسياري به شكل اول قياسهاي حملي ارسطويي دارد و بهمين دليل بنظر ميرسد بايد جزئي از قياسهاي حملي شكل اول باشد ولي اشكال مهمي در ميان است و آن اينكه قياس مساوات از تعريف قياس نزد ارسطو تبعيت نميكند. قياس از نظر وي گفتاري است که در آن، براي بدست آمدن نتيجه، به چيزي جز مقدمات آن قياس، نيازي نباشد. اما اين قياس به يك مقدمة خارجي نياز دارد؛ مقدمهيي كه انتقال رابطة تساوي از مقدمات به نتيجه را موجه نمايد. منطقدانان مسلمان در رويکردهاي مختلفي تلاش نمودند تا اعتبار قياس مساوات را تأمين نمايند. نوشتار حاضر به ارزيابي اين رويکردها ميپردازد و ضمن اثبات ناكامي آنها به بيان رويکردي نوين در اين موضوع اشاره ميكند و نشان ميدهد که مساوات و اندراج (حمل)، هر دو از نوع روابط متعديند. روابط متعدي، قابل انتقال از مقدمات به نتيجهاند ولي روابط غيرمتعدي از قبيل نصف بودن يا دوبرابر بودن قابليت چنين انتقالي را ندارند. از اينرو درستي قياس مساوات و شکل اول از قياس اقتراني حملي ارسطويي را ميتوان تابعي از امکان تعدي در روابط مساوات و اندراج تلقي کرد.
كليد واژهها: قياس مساوات، قياس اقتراني حملي، تساوي، اندراج، حد وسط، رابطه متعدّي
* * *
تبيين غايي عالم ازنگاه ارسطو و ابنسينا
مجيد ملايوسفي؛ استاديار گروه فلسفه و حکمت اسلامي دانشگاه بين المللي امام خميني (نويسنده مسئول)
منصور عبداللهي؛ کارشناس ارشد فلسفه و حکم-ت اسلامي دانشگاه بين المللي امام خميني
چكيده
در ميان فيلسوفان باستان، ارسطو نخستين کسي است که بطور جدي به بحث از علت غايي پرداخته است. رويکرد ارسطو در بحث از علت غايي را ميتوان رويکردي معرفتشناختي ناميد. وي برخلاف فيلسوفان پيش از خود در تبيين عالم هستي و رويدادهاي آن، چه عالم تحتالقمر و چه عالم فوقالقمر، غايت را مقدم بر علل ديگر در نظر ميگيرد. با اين حال از نظر ارسطو، غايت عالم هستي غايتي خودبنياد است و ناشي از طرحي الهي نيست، زيرا محرک اول ارسطو علت هستيبخش عالم نيست. ابنسينا نيز در آثار متعددش از علت غايي بحث کرده است. تأثير ارسطو بر ابنسينا را در بحث علل چهارگانه و از جمله علت غايي نميتوان منکر شد. با اينهمه رويکرد ابنسينا در بحث از علت غايي رويکردي وجودشناختي است تا معرفتشناختي. وي در تبيين عالم هستي برخلاف ارسطو، غايت عالم را ناشي از طرحي الهي ميداند نه غايتي خودبنياد.دليل اين امر آن است که نزد ابنسينا عالم هستي مخلوق و مصنوع خداوند تلقي ميشود؛ از اينرو خداوند از آن جهت که فاعل است از همان جهت هم غايت است.
كليد واژهها: : ارسطو، ابنسينا، علت غايي، علل چهارگانه، عالم تحتالقمر، عالم فوقالقمر
* * *