تاریخ جامع فلسفه سنگ بنای تألیف جامع ترین تاریخ فلسفه

(بررسی تحلیلی و توصیفی کتاب تاریخ جامع فلسفه نوشته حکیم علامه سید محمد خامنه ای)

تهیه و تنظیم: نواب مقربی

تاریخ جامع فلسفه به راستی درآمدی است بر هر گونه تاریخ فلسفه ای که پس از این بناست درباب تاریخ حکمت و فلسفه در ایران و جهان برشته تحریر درآید. این کتاب که در بهار 1397 بهمت انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا در 360 صفحه و شمارگان 1000 نسخه منتشر شده به خامه ي توانمند و هنرمند حکیم علامه آیت الله سید محمد خامنه ای فيلسوف اسلامي صدرايي، فقيه عالي قدر، حقوقدان (به ويژه صاحب آثار فقهي و حقوقي در زمينه ي حقوق زنان و علوم قضايي)، الهيدان، متفکر سياسي اجتماعي معاصر، مدون قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، رئيس بنياد حکمت اسلامي صدرا (از سال 1378 تاکنون)، رئيس انجمن علمي تاريخ فلسفه، مدير طرح تدوين جامع تاريخ فلسفه، رئيس خانه ي حکمت و فلسفه ي ايران، و نيز رئيس دو انجمن ملي و بين المللي ملاصدرا و نیز رئیس بنیاد ایران شناسی نگاشته شده و بزیور طبع آراسته شده است. همچنین کتاب یاد شده درواقع سنگ بنای انتشار طرح سترگ و دامنه دار تدوین تاریخ جامع حکمت و فلسفه در ایران و جهان است که بناست گام بگام و رفته رفته در بنیاد حکمت اسلامی صدرا منتشر شود.

تاریخ فلسفه در زمانه ما چونان دانشی جداگانه و برجابه خود، شیوه ي نگرشی از بیرون به فلسفه و اندیشه ي زیسته ي آدمیزاده و راه و روش پرفراز و نشیب آن دارد. ازاینرو، کتاب تاریخ فلسفه را میبایست درآمدی بایسته برای فلسفه انگاشت و در اندیشه گرفت. بااینهمه، برخلاف شیوه معهود و مرسوم برخی از تاریخ نگاران بجای نظر افکندن به فیلسوفان بایستی به اندیشه ي آدمیزاده و پرسشهای فیلسوفانه و روند آن در زمان با نگرش به تاثیر دوسویه ي اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی نظر افکند و بیش ازآنکه درباره پرسشهای فیلسوفان بتوان سخن گفت بایستی به زمینه ها و انگیزه ها و گاه دلیل های اجتماعی و بشری آنها پرداخت و دگرگونی های فرهنگی و اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی آن روزگاران را وارسید و در بوته ي آزمون نهاد.

نگارنده کتاب تاریخ فلسفه، دیدگاه ویژه و دیگرسانی درباره ي وظیفه تاریخ فلسفه و کارکرد آن با دیگر کتاب های تاریخ فلسفه دارد که درخور است به آن با عنایت بیشتری نظر کرد تا وجه تمایز کتاب با دیگر کتابهای تاریخ نویسی فلسفه آشکار گردد.

«وظیفه تاریخ فلسفه، استوار سازی رابطه خود با تاریخ و رمز و راز دینامیسم تاریخ و اجتماعات بشری و کشف رابطه بشر با جهان و زمان و جهان فوق زمان است. ازاینرو، تاریخ فلسفه در ابعاد گوناگونی با تمدن و فرهنگ بشری، روانشناسی فردی و اجتماعی آنان و همچنین با مفهوم تاریخ و دینامیسم و محرکه ي آن و عقل و تفکر و حتی قوانین طبیعی جهان ارتباط وثیقی دارد . ازاینجاست که برای درک واقعی تاریخ فلسفه و سیر آن در جهان یا بطور خاص در ایران باید به همه این عوامل موثر حتی آفرینش جهان و کره زمین و پدیده های مربوط به بشر و حیات بشری توجه داشت». (رک، ص 11)

در این کتاب تلاش شده است در حد اشاره و اجمال، همه ابعاد و سویه های تاریخ جامع فلسفه محل توجه قرار گیرد و تا آنجا که امکان دارد به تمام یا بخش مهمی از این عوامل هرچند مختصر و فشرده، توجه جدی شود.

کتاب تاریخ جامع فلسفه 14 فصل یا بخش عمده (شامل درآمد کتاب) دارد در زیر شمایی کلی برای فهم بهتر ساختار و رئوس مطالب از آن ترسیم می شود.

درآمد کتاب شامل دیدگاه کلی نگارنده درباب تاریخ فلسفه است همچون دانش مستقلی که نگاهی از بیرون به فلسفه و فکر حیات بشری و مسیر حرکت و فراز و نشیب آن دارد. در فصل نخست «ادوار حیات» بررسی می شود و در آن آرا و اقوال درباره ي اینکه بشر چگونه و در چه زمانی بوجود آمده است در دو دسته، فرضیه های علوم طبیعی لاییک و آرا و عقاید معتبر دینی بازبینی می شود: منشأ حیات و حیات انسان در بخش فرضیه های علوم طبیعی لاییک مطرح می شود و در بخش دوم داستان آفرینش آدم و حوا برپایه متون و کتب مقدس دینی بمیان می آید. بنطر نگارنده تفاوت مهمی که در نظریه اسلام و ادیان با دیگر نظریه های انسانشناسی در منشأ انسان وجود دارد در این است که نظریه دینی معتقد است در تمام مواردی که جوامع کوچک یا بزرگ بشری در کنار پیامبران بوده اند، درجه ایی از تمدن و تجربه علمی و اندیشه و تفکر فلسفی را- بالاتر از آنچه طبیعی دانها گفته اند- داشته اند. از دیگر مواردی که در این فصل مطرح می شود جغرافیای انسانی و نژاد انسانی است.

 فصل دوم به خود مسئله مربوط یعنی تاریخ و معانی گوناگون آن و دیدگاه مختار نویسنده درباب آن اختصاص دارد. مفهوم تاریخ بمعنی حاصل کارکرد جوامع بشری سه رکن اصلی دارد: انسان، جامعه و زمین. بموازات این سه عامل زمینی، تقدیر آسمانی و حکمت و مشیت ازلی خداوند، تاریخ را رقم می زند. در فقره ای دیگر، به مبحث حایز اهمیت تکرار تاریخ پرداخته می شود. تکرار تاریخ اگر بمعنای تکرار وقایعی باشد که هر از چند گاه، در فاصله زمانهای بلند یا کوتاه با اراده بشر و دخالت او بوقوع می پیوندد می توان برای آن عللی اجتماعی یا فردی نفسانی، مادی و فیزیکی ولی موثر در بشر یافت. در کندوکاوی برای کشف و بیان این علل، از عواملی چون طبایع حیوانی بشری و اراده انسانی می توان نام برد. حاصل این کندوکاو ساختارمندی و قانونمندی تاریخ است که به معنی قبول حکومت یک قانون کلی مانند قوانین فیزیکی بر تاریخ جوامع انسانی است. یکی از ویژگی های تکرار تاریخ، ثبات آن بصورت یک قانون ریاضی و فیزیک است و ناظر به زمان و مکان خاصی نیست و قرآن بدین سبب، ازاین قاعده با عنوان «سنت» نامبرده است که بمعنای «موضوعه-وضع شده» است و آن را سرراست به خود خداوند نسبت می دهند. «سنت الله» یعنی واضع این قانون و سنت فقط خداست اما منش و رفتار جوامع بشری، متغیرها و بهانه و اسباب نزول و کاربست آن قانون جهانی هستند.

یکی از عناوین و فصول فرعی تاریخ، عنوان «پایان تاریخ» یا با تفسیری همان «آخرالزمان» در فرهنگ اسلامی است که گاهی با الفاظ دیگری چون «فرشگرد» و «فرجام تاریخ» بکار می رود؛ گرچه پایان تاریخ را باعتباری می توان پایان عصر حیات بشر یعنی «رستاخیز» و پایان عمر طبیعت شمرد و در نتیجه آن را فرعی از فروع رستاخیز دانست.

فرجام تاریخ و پایان آن را از دو زاویه می توان بررسی کرد: از زاویه حیات انسان و از زاویه حیات و هستی خود جهان. ملاصدرا این جهان را  که فلاسفه آن را «انسان کبیر» مینامیدند مانند انسان «انسان صغیر» دارای مرگ و فساد و انهدام در ماده می داند اما می گوید روح این دو انسان  انسان صغیر و انسان کبیر آزاد می شود و تا خدا باقی است باقی می ماند. در پایان این فصل دو نکته حاصل می آید: نخست اینکه نتیجه رستاخیز و برپاشدن و زنده شدن اموات و مردگان آن است که مرگ آخر زندگی انسان نیست و حیات بشری ادامه خواهد داشت و این حیات در لوحه تاریخ بشر قابل درج نیست. دوم آنکه اعتقاد به جهان دیگر، درواقع به معنی «دوام هستی» و و جوهات آن می باشد و چون موضوع اصلی فلسفه «وجود و موجود» است بنابرین، باید مسئله رستاخیز و جهان آخرت را بعنوان یکی از مسائل فلسفه بررسی کرد و در همه فلسفه های وجودی از آن بحث کرد.

فصل سوم با تحلیل و بازکاوی تمدن سروکار دارد. در این فصل عوامل تمدن ساز علوم، هنر، فناوری و حکمت و فلسفه نامبرده شده اند. از میان این چهار عامل یعنی حکمت، هنر، و فناوری و علوم این دسته اخیر و بویژه شاخه های پزشکی و نجوم در بیشتر تمدن ها جلوه بیشتری داشته و مردم را سریعتر بسوی خود جذب کرده اند و در بیشتر-اگر نگوییم همه-جوامع قدیم و باستانی این دو دانش در اختیار روحانیون جامعه بوده است که گاه از آنها بعنوان «کاهن» یا «مُغ» نامبرده شده است. نکته حایز اهمیت دیگر در این فصل سرچشمه تمدن بشری است، بنابر نظر نگارنده کتاب، بسیاری از باستان شناسان و مورخان تاریخ تمدن، خاستگاه تمدن را در مرکز سرزمینی که امروزآن را ایران می نامند، شناسایی کرده اند.

در این فصل اشاره ای نیز به رابطه تمدن و ارزش می رود. نگارنده بر این باور است که در مطالعه تمدن ها و بنای پایه های آن بر ارزشها، همواره تمدنی ارزشیتر است که پایه ها و نهادهای آن بر ارزشهای «مطلق و ثابت» و برابر فطرت انسان ها گذاشته شده باشد و جامعه ای صلح دوست و آرامش طلب و فعال و مولد و مفید برای دیگران باشد. در بند «الف» فصل سوم درباره عامل بشری سخن می رود و در بند «ب» به عوامل فرابشری پرداخته می شود. نخست عامل دینی و پیامبران و شخصیت رازآلود هرمس بررسی می شود و سرانجام عامل موجودات فرازمینی در ساخت و ساز مقابر یا معابد بزرگی که امروزه آنها را بنام اهرام یا زیگورات یا نامهای دیگر می شناسیم، پرداخته می شود.

در فصل چهارم به مسئله فرهنگ پرداخته می شود، چراکه هرگونه تعریف و بحث از تمدن بدون دخالت و بررسی فرهنگ تعریفی نارسا و نابسنده است. میان این دو رابطه ای تنگاتنگ برقرار است و این دو همچون دو روی سکه اند. چنانکه نگارنده به درستی اشاره می کند در هیچیک از تعاریف، فرهنگ بطورجامع و مانع تعریف نشده و فقط به برخی عناصر آن اشاره شده است. بعبارت دقیقتر، می توان گفت که «شباهتی خانوادگی» میان تعریف های گوناگون فرهنگ وجود دارد. بااینهمه، تعریف عامی که نگارنده از فرهنگ بدست می دهد بدین قرار است:

«فرهنگ در معنای دقیق خود همان «جهانبینی و برداشت عام جامعه از عینیت جهان و انسان و روابط میان ایندوست؛ برداشتی که ناآگاهانه در زندگی انسان اثر بگذارد». فرهنگ چیزی شبیه حکمت نظری در نظر فلاسفه و حکماست که حکمت عملی از آن مایه می گیرد. امور دیگری که معمولاً بعنوان عناصر فرهنگ یک جامعه معرفی می شوند، یا جلوه های فرهنگ اند یا پدیده های اجتماعی وابسته به فرهنگ یا منشأ آغازین آن و تعریف ذات و ماهیت فرهنگ نیستند.» (ص۱۱۰)

در این فصل به مطالب جالب توجه دیگری چون عناصر فرهنگ، خرده فرهنگ، انتقال فرهنگ، منشأ فرهنگ، فرهنگ و شخصیت، برخورد فرهنگ ها، تغییرات فرهنگی، فرهنگ و سنت و سرانجام ضد فرهنگ پرداخته می شود.

در فصل پنج از اسطوره بحث می شود. عقیده کلی نگارنده این هست که اسطوره بینش و برداشت عامیانه و عوام مردم را از حقایق دینی یا وقایع تاریخی گذشته بازتاب می دهد. بنابراین، از دو گونه اسطوره می توان سخن گفت: یکی اسطوره هایی با ریشه دینی و فلسفی که بیشتر با آفرینش جهان و مدیریت بر زمین و کیهان و مبدأ انسان سر و کار دارد. برپایه این دیدگاه اسطوره ها معمولاً منشأ دینی دارند و حتا پس از پالودن اساطیر از زواید می توان به ریشه های اصلی دینی یا فلسفی آنها پی برد. دوم، اسطوره های تاریخی با منشأ تاریخ و دارای اشاره به تاریخ دیرین جامعه و قهرمانان ماندگار آنهاست. اسطوره ها چه از نوع اول و چه از نوع دوم، بگونه های مختلف در هر جامعه متجلی می شوند و نه فقط در هنر (ادبیات و موسیقی) بلکه حتا در اخلاق و فرهنگ و آموزش و پرورش آنها اثر می گذارند و گاه به تقویت تمدن و رشد زندگانی اجتماعی آنان کمک می کنند. از اسطوره های جوامع می توان درجه فرهنگ و فکر و اندیشه هر قوم یا ملت را شناخت.

در فصل ششم به مبحث دین پرداخته می شود. دین یکی از پدیده ها و وقایع مهم جهان و از حوادث شگفت آور تاریخ بشریت است و منشأ ماورای طبیعی داشته و ضامن راهنمایی بشر به زندگی شایسته و برابر با قوانین طبیعت است. در این فصل از مباحث عمده ای چون دین حقیقی، دین و تمدن، دین و دانش، دین و فلسفه سخن می رود. در این فصل از منظری درون دینی به دین نگریسته می شود؛ ازاینرو، دین حقیقی منشأیی آسمانی دارد و اخلاق را باید یکی از ویژگی های دین و دلیلی بر آسمانی بودن اصل همه ادیان دانست. درباب رابطه دین و فلسفه، نگارنده بر آن است که دین و فلسفه درواقع دو روی یک سکه اند. بر اساس همین منطق بوده است که شماری از فیلسوفان مسلمان از جمله ملاصدرا به نبوت برخی فیلسوفان دوران ها از جمله سقراط و حکیمان پیش از او باور داشته اند و گاهی آنها را مخاطب وحی و جانشین پیامبر آن زمان دانسته اند.

در فصل هفتم، سخن بر سر زبان است. در این کتاب برحسب رویه معمول در فصول پیشین زبان «تجلی روح» و «ظهور باطن» انسان شناخته می شود. ازهمینروست که در فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه زبان و گفتار یکی از مراتب وجود انگاشته می شود و به آن «وجود لفظی» نام داده اند. در این فصل بحث از حروف و انواع دلالت بمیان می آید و برخی دیدگاه ها درباره ي پیدایش زبان همچون نگره پردازش بشری که زبان را اختراع بشر و حاصل تکامل می داند و دیدگاه فطری بودن زبان مطرح می شود. بااینهمه، نگارنده با دیدگاه فطری بودن زبان در قرآن همداستان است چنانکه می نویسد:

«تقارن موضوع آفرینش «خلق» با آموزش بیان «تکلم» نشان می دهد که زبان آموزی از طرف خداوند از سنخ آفرینش جسم و روح و جزئی از مقوله آفرینش و مربوط به ذات و طبیعت بشر است نه پدیده ای که پس از آفرینش و در اجتماع برای بشر پدید می آید. بدیهی است آموزش الهی زبان، غیر از مقوله آفرینش اندام و تکلم (دهان، زبان، لب و …) انسان است؛ همانگونه که هر کس می داند که دادن قلم و کاغذ به شخص را نمی توان همان آموختن درس و دانش دانست و قلم و کاغذ، ابزار تسهیل آموزش است نه خود آموزش». (ص 157)

پس از این، منشأ روانشناختی زبان، تفکر، زبان و منطق، زبان رمز و سرانجام پراکندگی جغرافیای زبان بررسی می شوند.

در فصل هشتم درباب خط بحث می شود. در این فصل می خوانیم که در سنگ نبشته های موجود ایرانی همواره به خط نام «دی-پی» میداده اند. داریوش در بهستان در شش جا کلمه «دی-پی» را بجای «خط» بکار برده است در سنگنبشته خشایارشا در وان ارمنستان کلمه «دی-پی»آمده. (ص 170) در این گونه منابع باستانی کلمه «دی-پی» بمعنی الفبا و خط آمده و بعدها بدست ایرانیان و با غلبه بر مصر و فنیقیه و یونان کلمه «الیب» تبدیل به «الف-با» شده است و بدینگونه می توان منشأ الفبای آن ملل را از یک ریشه ایرانی دانست.

فصل نهم به «حکمت» اختصاص دارد. این فصل طولانیترین فصل است و این خود حاکی از آن است که موضوع حکمت برای نگارنده کتاب اهمیت بسیار بالایی دارد. «حکمت» یکی از الفاظ و اصطلاحات پرآوازه ای است که از ادبیات عرفانی گرفته تا اخلاق و تربیت و حتی فلسفه اسلامی و معارف قرآنی جایگاه رفیعی دارد. گستره معانی ای که برای آن در نظر گرفته شده بیش از بسیاری اصطلاحات و لغات دیگر است و شگفت آنکه همه آن معانی بظاهر ناهمراه، بگونه یی در این کلمه براحتی و سازگاری جای می گیرند. بعبارت دیگر گونه ای شباهت خانوادگی میان تعاریف گوناگون حکمت وجود دارد. در این فصل معانی گوناگون حکمت بازکاویده می شوند. تفاوت حکمت بمعنی اخلاق با حکمت بمعنی فلسفه، اقسام حکمت، مکاتب فلسفی اسلامی، حکمت طبیعی، حکمت ریاضی، حکمت نظری، حکمت عملی، فلسفه و سیاست بررسی می شوند. مسئله حایز اهمیت دیگری که در این فصل بدرستی به آن پرداخته می شود مسئله سرچشمه حکمت و فلسفه است. نگارنده درباب سرچشمه حکمت می نویسد:

«اعتقاد به اینکه اولین پایه گذار حکمت و فلسفه، ادیان و پیامبران بوده اند در میان فلاسفه مسلمان شهرت داشته و بمناسبتهایی به آن اشاره کرده اند؛ از جمله ملاصدرا میگوید: «حکمت، نخستین بار از آدم و فرزندانش همچون شیث و هرمس و نوح سرچشمه گرفته است، سبب آن است که جهان نبایستی هرگز بدون خداشناسی و معادشناسی و … باشد.» (ص۲۲۱)

فرضیه یا نظریه دیگری که در این مسئله هست آن است که فلسفه، ساخته متفکران و دانشمندان بزرگی است که در سرزمین خاص  مثلاً آتن زندگی می کرده اند … این فرضیه سخیف نه فقط قابل اثبات نیست که حتی دلایل واضح تاریخی فراوانی برخلاف آن وجود دارد و آنچه که از فلسفه و حکمت در یونان پیش از میلاد مسیح وجود دارد هیچیک تولید آتن نیست، بلکه از نقاط دیگری چون آسیای صغیر و مصر و بویژه از ایران باستان آمده است و کسانی مانند تالس و فیثاغورس و برخی دیگر از فلاسفه پیش و پس از ارسطو، باستناد تاریخ همه به ایران و بین النهرین و هند سفر کرده و دست کم با حکما و مغان (روحانیون زرتشتی) در ارتباط بوده اند» (ص223)

ازاینجا چنین نتیجه می شود که حکمت اولاً ریشه ای دینی آسمانی دارد و ثانیاً اینکه سرچشمه های نخستین آن به مغان و حکمای ایران باستان بر می گردد.

فصل دهم با عرفان و تصوف سر و کار دارد. در این فصل ما نخست با عرفان مشرقی روبه رو می شویم و سپس عرفان گنوسی و اورفه ئی و نیز عرفان پس ازاسلام. زیر شاخه های این بخش عبارتند از تصوف ناب، تصوف تاریخی و تصوف منحرف. در این فصل تصوف از چشم انداز سیاسی نیز نگریسته می شود و صوفیان سیاسی مشهور چون حلاج، سهل شوشتری، ذوالنون و دیگر صوفیان بررسی می شود. رمز و راز و تأویل (هرمنوتیک) نیز یکی دیگر از مباحثی است که در این فصل وارسی می شوند. حاصل مباحث این فصل چنانکه نویسنده بیان می دارد این است که ریشه تاریخی رازمندی و رمزگویی را در ادیان الهی می توان یافت که پس از آن در عرفان و گاهی در فلسفه و برخی علوم ویژه (علوم خفیه) و کیمیا و نظایر آن راه یافته و سبب آن فقدان نیاز مردم عوام در زندگی عادی خود به فهم و درک اسرار و همچنین نداشتن ظرفیت کافی روحی برای حفظ آن و گاه خطرات حاصل از فهم ناقص آنها بوده است.

در فصل یازدهم به موضوع حایز اهمیت عقل پرداخته می شود. دراین فصل ما با تعاریف گوناگون عقل از تعریف لغتنامه ای گرفته تا تعریف نوین آن در علوم تجربی روبه رو می شویم. چنانکه در آغاز این فصل می خوانیم اساس حکمت و فلسفه (مشایی) بر تعقل و عقل و عقلانیت بنا شده و شناخت عقل و ابعاد و اقسام آن از مقدمه های ضروری فلسفه و تاریخ فلسفه است. عقل در لغت، عقل در ابن سینا، عقل در فلسفه، ماهیت عقل، رابطه عقل و فطرت، حسن و قبح ذاتی، عقل و ارزش ها، عقل در تاریخ، لوگوس، فکر، پرسش، مطلب ما، مطلب هل، مطلب لم، دامنه و انواع پرسش، عقل و عشق، هنر، شک و علم از دیگر عناوین فرعی فصل مورد بحث است. چیزی که نسبت وثیقی با فکر دارد. نگارنده درباب فکر و رابطه آن با عقل چنین می نویسد:

«عقل در سرشت انسان کار یک ترازو را مینماید، زیرا از یک طرف حاوی یک سلسله داده های فطری و پیشینی است و از طرفی دیگر، یک سر آن به عقل کلی جهانی متصل است و از آن الهام می گیرد و از سویی قادر است در عرضه مسائل رفتاری و نیز مسائل نظری، فعال بوده و نتیجه فعل او، پاسخ آری یا نه، خوب است یا زشت، صحیح است یا نادرست، به نفس انسانی میباشد» (ص316)

نگارنده کتاب بدرستی علم جدید را شاخه ای از حکمت و فلسفه می شمارد و همه علوم طبیعی و مانند آن را جزوی از حکمت و فلسفه می شمارد. ازاینرو، در بیشتر دورانها، حتی در ایران معاصر، فلاسفه کمابیش با علوم ریاضی و نجوم و پزشکی آشنا بوده و به آن علاقه مندند و گاهی تالیفاتی داشته اند. پس از رخداد رنسانس در اروپا و انتقال کتب علوم مختلف مسلمانان از اندلس (اسپانیای مسلمان) به رم، در اروپا انقلاب علمی و فکری عمیقی روی داد و اکتشافات جدید و فناوریهای مفیدی پا به عرصه وجود گذاشت. رفتارهای پرتعصب و غلط کلیسا سبب شد که نورسیدگان اروپایی، علوم طبیعی و ریاضی را منحصراً «علم» دانسته و الهیات و فلسفه کلیسایی را «غیرعلم» و غیر علمی شمردند و از آن زمان واژه علم را فقط بر علومی غیر از فلسفه گذاشتند و فلسفه دربرابر علم قرار گرفت که متاسفانه هنوز هم در فرهنگ آنان همین تصور غلط باقی است.

در پایان کتاب فصلی بسیار مفید فایده با عنوان «روش شناسی در نگارش تاریخ فلسفه» وجود دارد که برای فهم روش شناسی مولف محترم بسیار کارگشاست. برای نگارش تاریخ فلسفه روشهای گوناگونی پیش روی هر نویسنده و تاریخنگار هست که با آن میتوان بگونه یی تاریخ فلسفه را ثبت یا روایت کرد، مانند روش فیلسوف محوری یا مکتب محوری یا موضوع-مسئله محوری یا زمان محوری یا رویکرد محوری. در دوره کتاب «تاریخ جامع حکمت و فلسفه» روش تدوین بدینگونه است که از مبدأ تولد بشر و زندگی او برروی زمین و از فجر تاریخ و مبدأ تمدن بشری و تفکر فلسفی آغاز گردد و پس از آن، پابه پای سیر زمان تا دوران کنونی پیش بیاید و با محور قرار دادن خط زمان و تاریخ، به زندگی فلاسفه و مکاتب معروف فلسفی و دستاوردهای آنها بپردازد.

در این شیوه پرهیزی نیست اگر گاهی فیلسوف محور باشد یا به رویکردی خاص اهمیت و سهم بیشتری بدهد یا در مقطعی از زمان، مکتب محور بنظر برسد، اما به هر حال باید زنجیره زمان و تاریخ، محور مطالعه و نگارش قرار گیرد. در برخی از انواع این شکل از تاریخنگاری مورخان پیشین نیز نگارش تاریخ بصورت تقویمی بود و سال به سال وقایع آن سال به نگارش در می آمد. بنابراین، تقسیم بندی یی که در روش شناسی این دوره رعایت شده، تقسیم بندی یی آمیخته از رویکرد زمانی و جغرافیایی است. وانگهی، نگارنده بعد دینی تاریخ فلسفه را نه فقط در لابلای فصول و جای جای کتاب که در واپسین فصل کتاب با عنوان «دین، گاهواره فلسفه» نیز گوشزد می کند:

«قصد و غرض طرح این مقوله آن است که بدانیم و متوجه باشیم وقتی ادعا می شود که فکر فلسفی همواره در بشر وجود داشته و همه تمدنها از دیزباز برای خود فلسفه و حکمتی داشته اند، نبایستی برای اثبات و توضیح این امر در تالیف و تدوین تاریخ فلسفه، بدنبال فلسفه یی بشکل و از نوع متافیزیک یونانی باشیم، زیرا تفکر فلسفی در همه دورانهای قدیم اما در کسوت جهانبینی دینی وجود داشته است؛ مثلاً برای دریافت موضوع وجودشناسی در بین النهرین و ایران و مصر و هند نباید بدنبال کتب یا گلنبشته هایی شامل مسائل فلسفه رایج امروزی بود، بلکه آن را باید در سامانه مذهبی رایج آن روزگار دید که در همه دورانها خدایانی برای خود می انگاشته و برای هریک صفت یا صفات و کارکردهای مشخصی معرفی میکردند. بعبارت صریحتر، تاریخ تفکر فلسفی آن دورانها را باید از تفکرات و اعتقادات دینی آن ملتها بدست آورد. بعبارتی، تفکر فلسفی و اصولاً فلسفه در آن زمانها همواره بصورت اعتقادات دینی و بشکل باورهای مذهبی بوده است» (ص347)

کوتاه سخن آنکه، در این کتاب که بعنوان مقدمه یی برسلسله کتب تاریخ فلسفه از قدیم تا به امروز نوشته شده هدف اصلی نگارنده این بوده است که عناوین کلی و مهم که ممکن است در طول مجلدات تاریخ مذکور زیر پرسش و فحص قرار گیرد و در فهم مقالات و مطالب آن کارگر بیفتد، در این مقدمه بحث گردد و مبهم نماند و نویسندگان این تاریخ مجبور نباشند به هر مناسبت به شرح و بحث آنها بپردازند. عناوین دیگر و جزویتر را میتوان در نوشته نویسندگان و در طول کتب و مطالب دیگر یافت.

 

بازگشت به صفحه اصلی